June 10, 2022 at 10:33 am #105150

Keymaster
ژاله بیشتر ترسید و خودش را عقب کشید. بچه گربه همچنان میو میو میکرد و به ژاله خیره شده بود.
ژاله با ناراحتی فریاد زد: “بسه، بسه. از این جا برو”
ولی بچه گربه زبان او را نمی فهمید. بارش برف تندتر میشد و ژاله باید به خانه برمیگشت. او در این دو راهی مانده بود که بچه گربه را تنها بگذارد، یا این که ترسش را کنار گذاشته و او را با خود ببرد.
We respond to all comments immediately. View the 20 newest comments and new topics in forums, or create a new topic in forums.