Log in

Reply To: داستان فارسی دوستی واقعی برای آموزش فارسی

Last updated on June 4th, 2022 by | Category: | 17 Views | Reading Time: 3 minutes
#104956
sahar farhadi
Participant

آن ها باید به لاک پشت کمک می کردند. خرگوش گفت من تند می دوم و می توانم آدم ها را دنبالم جای دیگری ببرم.

آهو گفت: من هم لاک پشت را نجات می دهم.

کلاغ گفت: خرگوش هر جا که آدم ها به تو نزدیک شدند من قار قار می کنم با صدای من حواس آن ها پرت شده و تو جایی قایم بشو.

آن ها با کمک همدیگر از دست آدم ها فرار کردند. آن ها برای نهار زیر درخت جمع شدند و خیلی خوشحال بودند که همه با هم هستند.