داستان شیر گرگ و روباه برای آموزش زبان فارسی با داستانهای ساده و آموزنده از زبان حیوانات برگرفته از داستانهای ازوپ با متنی ساده مناسب برای آموزش فارسی به کودکان با داستان
Table of Contents
نسخه انگلیسی داستان شیر گرگ و روباه
برای خواندن نسخه انگلیسی داستان شیر گرگ و روباه، اینجا را کلیک کنید.
داستان فارسی شیر گرگ و روباه
در جنگلی سرسبز، حیوانات زیادی زندگی می کردند. شیری نیرومند هم سلطان جنگل بود.
سالها گذشت و شیر جنگل، کم کم پیر و ناتوان شده بود. همه حیوانات جنگل برای عیادت شیر که بیمار شده بود، به لانه اش رفتند.
در بین جمع حیوانات، شیر بیمار متوجه شد که روباه به دیدار او نیامده است و به این دلیل، پرسید:
«پس روباه کجاست؟ چرا او به دیدار من نیامده است؟»
در این زمان، گرگ بدجنس از فرصت استفاده کرد و روباه را به بی احترامی به شیر متهم کرد. گرگ با چرب زبانی و چاپلوسی گفت:
«ای روباه نمک نشناس! چطور جرات کردی به سلطان جنگل بی احترامی کنی و برای بازدید از او حاضر نشوی!»
از قضا، در همان لحظه، روباه وارد لانه شیر شد و حرف های گرگ را شنید و اوضاع را خیلی خطرناک دید. شیر هم که تحت تاثیر حرف های گرگ قرار گرفته بود، با نعره ای بلند، رو به روباه کرد و گفت:
«هیچ معلوم هست تا حالا کجا بودی!؟ چرا به بازدید من در بستر بیماری نیامدی؟ تو تنها حیوانی هستی که به دیدار من نیامده!»
روباه باهوش، از فکر خود استفاده کرد و در پاسخ به شیر گفت:
«ای سلطان جنگل، کدام یک از حیوانات با دیدار شما به شما خدمتی کرده است؟ در حالی که من مدتهاست که مشغول یافتن دارو برای بیماری شما هستم! من در این مدت، با ده ها پزشک مشورت کردم و بالاخره داروی بیماری شما را یافتم!»
شیر بیمار و خشمگین، با کنجکاوی به روباه دستور داد که خیلی زود راه درمان بیماریش را به او بگوید.
روباه در جواب شیر گفت:
«پزشک ها به من گفتند که راه درمان بیماری شما این است که شما باید گرگی را بکشید و پوست آن را در حالی که هنوز گرم است، به دور گردن خود بیندازید تا شفا پیدا کنید و بیماری تان خوب شود.»
شیر هم بلافاصله، گرگ را گرفت و پوستش را کند و آن را در حالی که هنوز گرم بود، به دور گردن خود انداخت.
در این هنگام، روباه با لبخندی به گرگ بیچاره نگاهی انداخت و زیر لب به او گفت:
چاه مکن بهر کسی، اول خودت دوم کسی
ضرب المثل و اصطلاحات داستان
معنی ضرب المثل بالا این است که اگر کسی بخواهد با حیله و فریب، به کسی آسیبی برساند، اول خودش آسیب می بیند. پس نباید بدخواه دیگران باشیم و نباید تلاش کنیم تا به دیگران آسیب برسانیم.
به پرسش های زیر پاسخ دهید.
1- به نظر شما، گرگ در این داستان، چه صفت هایی دارد؟
2- چرا شیر از دست روباه خشمگین شد؟
3- چرا شیر گرگ را کشت و پوست آن را به دور گردن خود انداخت؟
4- چرا همه حیوانات جنگل به لانه شیر آمده بودند؟
5- از این داستان چه درسی می گیرید؟
جواب سوال ۱ آن است که گرگ خیلی حیوان بدی بود که میخواست روباه را به درد سر بیندازد.
بله، با شما کاملا موافق هستم. گرگ در دوستی با روباه، به او خیانت کرد و می خواست او را به خطر بیندازد. ولی روباه باهوش، فکر خود را به کار انداخت تا جان خود را نجات دهد.