جاده ناپیموده ترجمه ای از شعر زیبای رابرت فراست به همراه نسخه انگلیسی و پادکست با روخوانی مترجم، دکتر محمد حسین حریری اصل
ویدیوی شعر جاده ناپیموده
جاده ناپيموده
از بین بیشه ای زرد و فرتوت
دو جاده، منشعب بسان دو رود
وز آن دو فقط یکی توان پیمود
مسیر را از این جاده باید طی نمود؟
وز آن پس، نسبت به آن دگر، حسود؟
نگاهش می کنم با چشمانی حریص
و جاده به سوی بوته زاران در گریز
به ناگه، جاده دگر را شوم همدم
جاده ایی زیبا و دوراهی مبهم
به سوی دگر جاده شوم رهسپار
شوم این وز آن پس، آن دگر همقطار
ولیكن هرگز ندارم آرام و قرار
صبحگاهان، هر دو جاده هستند همطراز
برگ هیچ کدام در نیامده است به ساز
کنم نقل این حکایت، من با فسوس
شدم خسته و گم، در حصار فصول
از پس بیشه ای زرد و فرتوت
دو جاده، منشعب بسان دو رود
و من، اندر جاده ای که کس نپیمود
آری، سر فرق من نیز در همین بود.
نسخه اصلی شعر جاده ناپیموده از رابرت فراست
The Road Not Taken by Robert Frost
Two roads diverged in a yellow wood,
And sorry I could not travel both
And be one traveler, long I stood
And looked down one as far as I could
To where it bent in the undergrowth;
Then took the other, as just as fair,
And having perhaps the better claim,
Because it was grassy and wanted wear;
Though as for that the passing there
Had worn them really about the same,
And both that morning equally lay
In leaves no step had trodden black.
Oh, I kept the first for another day!
Yet knowing how way leads on to way,
I doubted if I should ever come back.
I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence:
Two roads diverged in a wood, and I—
I took the one less traveled by,
And that has made all the difference.