آموزش آنلاین زبان فارسی به غیر فارسی زبانان با داستان های جذاب کلیله و دمنه، فردوسی، ازوپ و غیره که توسط تیم آموزش فارسی LELB Society ساده نویسی و ترجمه شده
آموزش آنلاین مقدماتی فارسی همراه با داستان های جذاب کلیله و دمنه
آموزش آنلاین مقدماتی فارسی با داستان دوستی واقعی از کلیله و دمنه
کتاب “کلیله و دمنه”، داستان های پند آموز از زبان حیوانات است. داستان “دوستی واقعی” از کلیله و دمنه که توسط تیم آموزش فارسی LELB Society برای آموزش فارسی مقدماتی به غیر فارسی زبانان ساده نویسی شده است. با دیدن ویدئوی زیر می توانید داستان را شنیده و خواندن آن را تمرین کنید.
در یکی از جنگل های سرسبز و خوش آب و هوا موشی زیرک با لاک پشت مهربان، کلاغ خبررسان و آهو دوست شده بود. آنها روز و شب را باهم با آرامش زندگی می کردند.
روزی وقت ظهر موش، کلاغ و لاک پشت برای خوردن نهار زیر درخت سبز همیشگی جمع شدند ولی از آهو خبری نبود. کمی منتظر نشستند اما او نیامد.
آنها برای آهو نگران شدند. موش به کلاغ گفت پرواز کن و از بالا اطراف را ببین و از آهو برای ما خبر بیاور.
کلاغ به هوا پرید و هنگامی که پایین را نگاه کرد آهو را در دام شکارچی دید. سریع پیش دوستان برگشت و به آنها خبر داد.
لاک پشت به موش زیرک گفت الان فقط تو میتوانی بندهای دام را پاره کرده و آهو را نجات بدهی پس سریع به راه بیفت تا بعد من خودم را به شما برسانم.
موش زیرک با عجله خود را به آهو رساند و شروع به جویدن بندهای دام کرد. کلاغ هم پرواز کنان همه جا را نگاه میکرد تا مراقب آمدن شکارچی باشد و بقیه را خبر دار کند. لاک پشت هم با تلاش بسیار خودش را به دوستان رساند.
آهو از دیدن لاک پشت متعجب شد و گفت لاکی مهربان تو چرا این همه راه آمدی؟ لاکی مهربان پاسخ داد: من هم از دوستان تو هستم و دوستی به وقت سختی آشکار می شود. در همین وقت کلاغ خبر داد که شکارچی در حال نزدیک شدن است. لاکی مهربان به آهو و موش گفت که سریع فرار کنید من نمی توانم هم پای شما باشم.
شکارچی از راه رسید و دام را خالی دید اطراف را نگاه کرد و لاکی مهربان را دید و آن را در توبره خود انداخت. کلاغ که همه چیز را می دید خبرش را به دوستان رساند.
موش زیرک باز چاره ای برای نجات لاک پشت پیدا کرد. به آهو گفت که بر سر راه شکارچی خودت را بر زمین بینداز مثل این که زخمی هستی و کلاغ بر سر تو بنشیند مثل این که تو را می خورد. حتما شکارچی با عجله توبره را بر زمین می اندازد تا به تو برسد. اول کمی لنگ لنگان راه برو تا شکارچی از گرفتن تو ناامید نشود. من هم آماده خواهم بود تا لاک پشت را از توبره نجات دهم.
آنها این فکر موش را بکار بستند و توانستند دوباره زیر درخت دوستی دور هم جمع شوند. شکارچی هم که شگفت زده شده بود و هیچ چیزی به دست نیاورده بود از آن جنگل رفت و دیگر به آنجا بازنگشت.
بعد از خواندن داستان به پرسش های زیر پاسخ دهید
1- لاک پشت برای نجات آهو چه فکری کرده بود؟
2- چرا لاک پشت پس از نجات آهو به دام شکارچی افتاد؟
3- این داستان چه پیامی برای ما دارد؟
4- موش زیرک برای نجات لاک پشت چه پیشنهادی داد؟
5- شکارچی درباره اتفاقاتی که دید چه فکری کرد؟