داستان کر و عیادت مریض از داستانهای مثنوی معنوی مولانا با ویدیو برای آموزش آنلاین زبان فارسی به غیر فارسی زبانان در مدرسه فارسی LELB Society با تدوین بهترین منابع آموزش زبان فارسی برای کودکان، نوجوانان و بزرگسالان از سطح مبتدی تا پیشرفته
ساده نویسی: هاجر عزیز زنجانی
ویدیوی داستان کر و عیادت مریض
متن داستان کر و عیادت مریض
روزی، یک ناشنوا (کر) خواست برای عیادت همسایه بیمارش برود. او با خودش فکر کرد که کسی درباره ناشنوایی او چیزی نمی داند. بنابراین، ناشنوا تصمیم می گیرد که پرسش و پاسخ هایی را در ذهن خود برای گفتگو بین خود و همسایه اش آماده کند.
ناشنوا با خودش گفت: من می پرسم حالت چطور است؟ او می گوید: بهتر است. من هم می گویم از شنیدنش خوشحالم. از او می پرسم که چه خورده ای؟ او هم نام غذا و دارویی را خواهد گفت. من هم می گویم: نوش جان. در پایان هم، از او نام پزشک معالجش را می پرسم. حتما او نام حکیمی را خواهد گفت. من هم پاسخ می دهم که او طبیبی ماهر است، قدمش مبارک باشد.
مرد ناشنوا با همین ساخته های ذهنی اش برای عیادت بیمار می رود. او کنار بیمار می نشیند. مرد ناشنوا برای احوال پرسی از بیمار پرسید: حالت چطور است؟ بیمار برخلاف تصور او جواب داد: در حال مردن هستم. مرد ناشنوا گفت: از شنیدنش خوشحالم. مرد ناشنوا ادامه داد: برای بهتر شدن چه خورده ای؟ بیمار گفت: زهر تلخ. مرد ناشنوا با خوشرویی پاسخ داد: نوش جانت. بعد، مرد ناشنوا از بیمار پرسید: چه کسی طبیبت است؟ بیمار پاسخ داد: کسی جز عزرائیل نیست. مرد ناشنوا گفت: کسی بهتر از این طبیب نیست. قدمش مبارک باشد.
بدین ترتیب، مرد ناشنوا از عیادت خود راضی بود. او سرانجام، از جا برخاسته و خداحافظی کرد.
بیمار از شنیدن پاسخ های مرد ناشنوا شوکه شده بود. بیمار با صدای بلند پاسخ داد: «تو دیگر که هستی؟ با من چه دشمنی داری که از حال بد من خوشحالی می کنی! »
اما مرد ناشنوا، هیچ کدام از حرف های بیمار را نشنید. او سرش را بالا گرفت و با افتخار از خانه همسایه خارج شد.
در این حکایت مولانا، مرد ناشنوا می خواهد عیب و نقص خود را مخفی کند. مرد ناشنوا با تصورات خود می خواهد طوری رفتار کند که مورد پسند و عادی باشد. در حالیکه، همسایه بیمار کاملا برعکس تصورهای مرد ناشنوا پاسخ می دهد.
حکایت کر و عیادت مریض مولانا
آن کری را گفت افزون مایه ای *** که ترا رنجور شد همسایه ای
گفت با خود کر که با گوش گران *** من چه دریابم ز گفت آن جوان
چون بگویم چونی ای محنت کشم *** او بخواهد گفت نیکم یا خوشم
من بگویم شکر چه خوردی ابا *** او بگوید شربتی یا ماش با
من بگویم صحه نوشت کیست آن *** از طبیبان پیش تو گوید فلان
من بگویم بس مبارکپاست او *** چونک او آمد شود کارت نکو
پای او را آزمودستیم ما *** هر کجا شد میشود حاجت روا
این جوابات قیاسی راست کرد *** پیش آن رنجور شد آن نیکمرد
گفت چونی گفت مردم گفت شکر *** شد ازین رنجور پر آزار و نکر
کین چه شکرست او مگر با ما بدست *** کر قیاسی کرد و آن کژ آمدست
بعد از آن گفتش چه خوردی گفت زهر *** گفت نوشت باد افزون گشت قهر
بعد از آن گفت از طبیبان کیست او *** که همی آید به چاره پیش تو
گفت عزرائیل می آید برو *** گفت پایش بس مبارک شاد شو
کر برون آمد بگفت او شادمان *** شکر کش کردم مراعات این زمان
گفت رنجور این عدو جان ماست *** ما ندانستیم کو کان جفاست
همچو آن کر کو همی پنداشتست *** کو نکویی کرد و آن بر عکس جست
او نشسته خوش که خدمت کرده ام *** حق همسایه بجا آوردهام
بهر خود او آتشی افروختست *** در دل رنجور و خود را سوختست
از قیاسی که بکرد آن کر گزین *** صحبت ده ساله باطل شد بدین
خاصه ای خواجه قیاس حس دون *** اندر آن وحیی که هست از حد فزون
گوش حس تو به حرف ار در خورست *** دان که گوش غیب گیر تو کرست
واژگان فارسی داستان کر و عیادت مریض
- عیادت: دیدار و احوالپرسی از بیمار
- حکیم: طبیب، پزشک، کسی که بیماری را درمان می کند.
- معالجه: درمان
- برخلاف: برعکس
- مورد پسند: خوب
- تصور: فکر، اندیشه
- زهر: سم، ماده کشنده
پرسش و پاسخ
بعد از خواندن این درس، به پرسش های زیر در کامنت پاسخ دهید.
- چرا مرد ناشنوا به دیدار همسایه می رود؟
- چرا مرد ناشنوا از قبل گفتگویی را بین خود و بیمار آماده می کند؟
- داستان کر و بیمار چه چیزی به ما می گوید؟
- چرا بیمار از دست مرد ناشنوا عصبانی می شود؟
اگر از دوستان یا آشنایان شما بیمار باشد، شما چه کار می کنید؟
.اگر دوستان یا خانواده من مریض باشند من آنها را عیادت می کنم و زمانی که به کمک نیاز دارند کمک می کنم
بله، احوالپرسی از بیمار خیلی می تواند بیمار را خوشحال کند.
.اگر از دوستان یا آشنایان من بیمار باشد من به خانه آنها می روم و از آنها حالشان را می پرسم
بسیار هم عالی.
دوستان و آشنایان ما موقع بیماری به همدلی و کمک های ما نیاز دارند.
۱- .مرد ناشنوا به خانه ی همسایه اش می رود چون او مریض است
۲- .مرد ناشنوا گفتگویی را در سر خود آماده می کند برای اینکه نمی خواهد نشان دهد که ناشنوا است
۳- .داستان به ما می گوید که نباید وانمود کنیم کسی هستیم که نیستیم برای اینکه می تواند مشکلاتی ایجاد کند
۴- .بیمار از مرد ناشنوا عصبانی می شود برای اینکه مرد ناشنوا از اینکه او بیمار است خوشحال به نظر می رسد
بله، دل آرا جان. کامل و درست پاسخ دادی.
مرد ناشنوا می خواست مثل بقیه باشد. پرسش و پاسخ هایی که برای خودش آماده کرده بود، همگی بر اساس تصورها و فکرهای خودش بود. در واقع، پیش بینی های مرد ناشنوا همگی اشتباه بودند.
❤️مرسی
خواهش می کنم
1- مرد کر به دیدار همسایه می رود چون مریض است
2- مرد ناشنوا از قبل گفتگویی را بین خود بیمار و آماده می کند چون او ناشنوا است اما نمی خواهد همسایه بداند.
3- معنای داستان این است که هرگز نباید مانند کسی که نیستید رفتار کنید.
4- بیمار از دست مرد ناشنوا عصبانی می شود چون وقتی بیمار به مرد ناشنوا گفت که در حال مرگ است، از مرگ او خوشحال شد.
خیلی خوب پاسخ دادی پریسا جان.
قسمت جالب داستان این بود که مرد ناشنوا در پایان داستان هم متوجه اشتباه خود نمی شود. حتی او از عیادت خود بسیار راضی و خشنود است.
.متشکرم
خواهش می کنم.