داستان دهقان و درخت سیب برای آموزش زبان فارسی با داستان های ساده و آموزنده در مدرسه آنلاین LELB Society، پیشگام در آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان با تدوین بهترین منابع آموزش زبان فارسی با ویدیو از جمله داستان های ساده نویسی شده از ازوپ، کلیله و دمنه، فردوسی، مولانا و غیره برای همه سنین و سطوح مختلف آموزشی
ساده نویسی: هاجر عزیز زنجانی
نسخه انگلیسی داستان دهقان و درخت سیب
برای خواندن نسخه انگلیسی داستان دهقان و درخت سیب، بر روی لینک زیر کلیک کنید:
ویدیوی داستان دهقان و درخت سیب
متن داستان دهقان و درخت سیب
در میان روستایی سرسبز و زیبا، دهقانی زندگی می کرد. دهقان در باغ میوه اش، درخت سیب تنومندی داشت. سال های زیادی، درخت سیب بهترین میوه ها را به دهقان داده بود. درخت سیب پر از شاخه و برگ بود. برای همین، درخت سیب، سایه ی خوبی برای دهقان در روزهای گرم تابستان داشت.
بعد از گذشت سال ها، درخت سیب قدرتش را از دست داد. بار میوه ی درخت سیب کمتر از قبل شد. اما، شاخ و برگ های درخت سیب همچنان پناهگاه پرندگان و حشرات مختلف بود. روزها، گنجشک ها بر روی شاخه هایش بازی کرده و آواز می خواندند.
روزی از روزها، مرد دهقان زیر سایه ی درخت نشست. دهقان، نگاهی به درخت انداخت و گفت: “تو دیگر پیر و بی فایده شدی، امسال هیچ میوه ای ندادی. فکر می کنم دیگر امیدی به میوه دادن تو نیست. بهتر است از تنه و شاخه های چوبی تو بهره ای ببرم.”
پرندگان و ملخ ها که از قصد دهقان برای قطع درخت باخبر شدند، شروع به سر و صدا کردند. آن ها به سراغ دهقان رفته و به او گفتند: “ما بر شاخه های درخت سیب لانه داریم. اگر تو درخت سیب را قطع کنی، ما باید به باغ دیگری برویم. آنگاه، تو دیگر آواز صبحگاهی ما را برای سحرخیزی نمی شنوی. چهچه زیبای پرندگان به باغ تو زندگی بخشیده است. با قطع درخت سیب، طراوت و زیبایی باغت را از دست می دهی.”
اما، دهقان اهمیتی به حرف های پرندگان نداد. دهقان، بی درنگ با تبر به سراغ درخت سیب رفت. دهقان چند ضربه ی محکم به درخت سیب زد. ناگهان، گروهی از زنبورهای عسل از کندوی خود بیرون آمدند.
دهقان، با دیدن زنبورها، نگاه دقیق تری به شاخ و برگ درخت سیب انداخت. دهقان متوجه چندین کندوی عسل بر روی شاخه های درخت سیب شد. دهقان با خود اندیشید که ارزش این کندوهای عسل از بار میوه درخت سیب هم بیشتر است. بنابراین، دهقان با خوشحالی تبر را بر زمین انداخت و گفت: “این درخت کهنسال، ارزش نگهداری دارد.”
ضرب المثل فارسی داستان دهقان و درخت سیب
هر چیز که خوار آید، روزی به کار آید
این ضرب المثل فارسی به ما می گوید: چیزی که خوار و بی ارزش به نظر می رسد، می تواند روزی ارزشمند باشد. بنابراین، باید قدر داشته های خود را بدانیم.
واژگان فارسی داستان دهقان و درخت سیب
پرسش های داستان دهقان و درخت سیب
بعد از خواندن داستان دهقان و درخت سیب به پرسش های زیر در کامنت جواب دهید. سوال های خود را در کامنت از ما بپرسید.
- چرا دهقان میخواست درخت را قطع کند؟
- پرندگان برای چه از دهقان خواستند که درخت سیب را قطع نکند؟
- آیا تا به حال چیزی را دور انداختید که بعدها پشیمان شده باشید؟
- درخت سیب چه فایده هایی برای باغ و موجودات آن داشت؟
برای موجودات دیگه، خونه آنها بود و برای زنبورهای عسل، خانه ای بود که زنبورها در آن عسل می ساختند.
بله، درسته. درخت سیب، اگرچه میوه سیب نمی داد، ولی فایده های زیاد دیگری هم داشت. دهقان خیلی زود تصمیم گرفت که می خواست درخت سیب را قطع کند. خوشبختانه این اتفاق نیفتاد.
نه، من همه چیز را که دارم به خوبی نگهداری می کنم و دور نمی اندازم برای ایکه برای خریدن آنها پول داده ام.
خیلی خوبه که شما از چیزهایی که دارید، به خوبی نگهداری می کنید و قدر و ارزش آنها را می دانید. به اصطلاح می گوییم که دید اقتصادی خوبی دارید.
برای اینکه خونه هاشون و خونه حیوان های دیگه داخل درختها بوده.
بله، درسته. درخت سیب، برای حیوانات، حشرات و پرندگان، خانه یا پناهگاه خیلی خوبی بود. شاخ و برگ های باشکوه درخت سیب، سایه خیلی خوبی درست کرده بودند.
دهقان درخت را قطع کند برای اینکه دیگه ارزش نداشت و سیب نمی داد و مورچه ها جا بوده.
بله، درسته. دهقان می خواست درخت سیب را قطع کند فقط به این خاطر که دیگر میوه سیب نمی داد. ولی درخت سیب، به جز میوه دادن، فایده و ارزش های دیگری هم داشت، مثل سایه و پناهگاه برای حشرات و پرندگان. درخت سیب کهنسال باعث شده بود که باغ دهقان خیلی زیبا شود.