داستان شیر و چوپان برای آموزش زبان فارسی به کودکان و نوجوانان غیر فارسی زبان بر اساس داستانهای جذاب و آموزنده ازوپ به همراه ویدیو و تمرین واژگان در متن با ترجمه سرکار خانم هاجر عزیز زنجانی
نسخه انگلیسی داستان شیر و چوپان
برای خواندن نسخه انگلیسی داستان شیر و چوپان، اینجا را کلیک کنید.
ویدیوی داستان شیر و چوپان
داستان شیر و چوپان
روزی، روزگاری شیری در جنگل راه می رفت که ناگهان تیغی در دستش فرو رفت. شیر از درد دستش نمی توانست قدم بردارد و ناله می کرد.
چوپانی که در آن نزدیکی بود، صدای غرش ناراحت شیر را شنید. همه گوسفندها با سر وصدا به این طرف و آن طرف می دویدند. شیر به سمت چوپان رفت و بالای سر چوپان با ناراحتی غرش کرد. سپس دست زخمی خود را بلند کرد.
چوپان که از ترس به زمین افتاده بود، شیر را خیره نگاه می کرد. تا اینکه بعد از مدتی، به ناراحتی شیر توجه کرد و فهمید که شیر از او کمک می خواهد.
چوپان با مهربانی از جایش بلند شد و به دنبال دلیل ناراحتی شیر گشت. چوپان تیغ را در دست شیر پیدا کرد و آن را بیرون کشید. شیر از درد دستش راحت شد و به جنگل برگشت.
چندین سال گذشت تا این که چوپان را به اشتباه به جرمی متهم کردند و در زندان انداختند. چوپان نتوانست بی گناهی خودش را ثابت کند. پادشاه دستور داد که چوپان را در قفس شیر بزرگ بیندازند. همه فکر می کردند که کار چوپان تمام شده و شیر او را تکه و پاره خواهد کرد.
شیر با غرش بلند به چوپان نزدیک شد، ولی وقتی بدن چوپان را لمس کرد، چوپان را شناخت و کنار کشید. شیر نه تنها، هیچ آسیبی به چوپان نرساند بلکه، جلوی چوپان نشست و دستش را بلند کرد. شیر با این کار به چوپان نشان داد که او همان شیری است که تیغ را از دستش بیرون آورده بود.
همه از دیدن این صحنه تعجب کردند و پادشاه دستور داد که چوپان را از قفس بیرون بیاورند و پیش او ببرند.
پادشاه از چوپان پرسید که چطور این شیر به تو حمله نکرد؟
چوپان در پاسخ پادشاه، داستان شیر و خودش را تعریف کرد. پادشاه بعد از شنیدن ماجرا، وقتی شجاعت و درستکاری چوپان و قدردانی شیر را بعد از سال ها دید، دستور داد که شیر را به جنگل برگردانند و چوپان را هم آزاد کنند.
به این پرسش ها پاسخ دهید.
1- شما از این داستان چه چیزی فهمیدید؟
2- کدام کلمات در این درس برای شما جدید بودند؟
3- شیر چطور از چوپان بخاطر کمکش قدردانی کرد؟
4- چرا چوپان را در قفس شیر انداختند؟
شیر چوپان را از بوه تنش که لس کرد فهمیده اون بیگناه است و چوپان شیر را کمک کرده
بله، شیر چوپان را شناخت و به او حمله نکرد. بدین ترتیب، چوپان بعد از سال ها نتیجه کمک خود به شیر جنگل را دید.
به خاطر از اینکه شیر چوپان را تکه و پاره کندوبخورد
چوپان را به جرمی متهم کردند. چوپان نتوانست بی گناهی خود را ثابت کند، برای همین او را در قفس شیر انداختند تا توسط شیر خورده شود.
ترس اسیبی پادشاه شجاعت متهم
من این داستان یاد گرفم صداقت و درست گار
خیلی خوب پاسخ دادی. البته شکل صحیح جمله ی شما «من از این داستان، صداقت و درستکاری را یاد گرفتم.» است.
در این داستان چوپان به شیر کمک کرد و تیغ را از دستش در آورد در مقابل شیر هم به چوپان حمله نکرد و او را نخورد
کاملا درسته. داستان شیر و چوپان به ما می آموزد که کمک کردن به دیگران کار بسیار خوبی است و ما نتیجه کار خوب خود یعنی کمک کردن را حتما خواهیم دید. در این داستان، چوپان حتی فکر این را هم نمی کرد که شیر بتواند در قفس، به او لطف بکند و او را نخورد.
۱.همیشه اول باید درست فکر کنیم بعد تصمیم بگیریم.
۲-تیغ ، زندان ، تعجب کردن ، شجاعت ، لمس کردن ، پادشاه
۳-.کناره چوپان نشست و دستش را بالا برد
۴-.چوپهان را دار قفشیر انداختند تا و را بخورد
آفرین کیان جان.
فقط پاسخ سوال ۴، چوپان را در قفس شیر انداختند تا او را بخورد.