Persian Story The Lump of Gold – Learn Persian Online

Persian Story The Lump of Gold

Persian Story The Lump of Gold – Learn Persian Online with podcast and list of vocabulary for our online Persian classes by Zahra Pourbagher

 یک قطعه طلا – آموزش آنلاین زبان فارسی

پاول یک مرد ثروتمند بود ولی هیچگاه پولش را خرج نمی کرد.

او همیشه می ترسید که کسی پول هایش را سرقت کند.

بنابراین همیشه لباسهای کهنه و کثیف می پوشید تا کسی فکر نکند که او مرد ثروتمندی است.

مردم او را مسخره می کردند و به او می خندیدند ولی پاول به آنها اهمیتی نمی داد. او فقط به پول هایش اهمیت می داد و از آنها با دقت مراقبت می کرد.

روزی پاول یک قطعه طلا خرید و آن را در زیر درختی در یک گودال پنهان کرد. او هر شب به دیدن گنج خود می رفت تا چیزی از آن کم نشده باشد و کسی آن را نگرفته باشد. می نشست و آن طلایی را که مخفی کرده بود به دقت نگاه می کرد. پاول با خود می گفت:

کسی نمی تواند به طلای من دست بزند و آن را از من بگیرد.

 ولی یک شب دزدی پاول را تعقیب کرد و مخفیگاه طلا را پیدا کرد. هنگامی که پاول کارش تمام شد و به خانه برگشت، دزد از فرصت استفاده کرد و رفت طلا را برداشت و داخل کیفش گذاشت و بلافاصله از آن مکان فرار کرد.

روز بعد هنگامی که آن مرد برای دیدن طلایش به زیر درخت آمد آن را ندید. او متوجه شد که طلایش گم شده است بنابراین با صدای بلند،  شروع به جیغ زدن و گریه کردن کرد. در آن هنگام پیرمردی صدای گریه پاول را شنید برگشت و علت ناراحتی او را پرسید. پاول گفت: که کسی آمده و گنج مرا دزدیده است.

پیرمرد به او گفت مگر،  تو با طلای خود چه کاری انجام می دادی؟

پاول جواب داد: “من هر روز می آمدم کنار این گودال می نشستم و به آن قطعه طلا نگاه می کردم.

پیرمرد به پاول گفت: “حالا تو می توانی این کار را با یک تکه سنگ انجام دهی.”

پاول به حرفهای آن پیرمرد گوش داد سپس چند دقیقه فکر کرد و گفت:

“شما راست می‌گویید من چقدر نادان بودم یک قطعه طلا باعث خوشبختی نمی شود.”

پرسش و پاسخ

۱ – در زبان خود دو ضرب المثل پیدا کنید که متناسب با مفهوم این داستان باشد.

۲ – در فرهنگ و زبان خود یک داستان کوتاه پیدا کنید که با مفهوم این داستان، متناسب باشد.

۳- یک ضرب المثل فارسی پیدا کنید که متناسب با این داستان باشد.

 مفهوم این داستان

افراد خسیس همیشه در استرس هستند و می ترسند که روزی اموال خود را از دست دهند.

آنها حتی پول هایشان را برای خودشان هم خرج نمی کنند.

بنابراین هیچگاه احساس آرامش ندارند و هیچگاه احساس خوشبختی نمی کنند. آنها فکر می‌کنند که داشتن پول و ثروت باعث خوشبختی می شود.

ضرب المثلهای فارسی متناسب با مفهوم این داستان

نان را پشت در می مالند

مفهوم این ضرب المثل: افرادی که نمی خواهند برای نبازهای ضروری خود پول خرج کنند

به عزرائيل جان ندادن: مفهوم این ضرب المثل: بس كه خسيس است خير او به كسی نمی رسد

ضرب المثلهای انگلیسی متناسب با این داستان‌

 A good name is better than riches

آبرو و نام نیک بهتر از ثروت است

Money can not buy happiness

پول به تنهایی خوشبختی نمی آورد

The Lump of Gold

Paul was a very rich man, but he never spent any of his money.

He was scared that someone would steal it.

He pretended to be poor and wore dirty old clothes.

People laughed at him, but he didn’t care.

He only cared about his money.

One day, he bought a big lump of gold.

He hid it in a hole by a tree.

Every night, he went to the hole to look at his treasure.

He sat and he looked.

‘No one will ever find my gold!’ he said.

But one night, a thief saw Paul looking at his gold.

And when Paul went home, the thief picked up the lump of gold, slipped it into his bag and ran

away!

The next day, Paul went to look at his gold, but it wasn’t there.

It had disappeared!

Paul cried and cried!

He cried so loud that a wise old man heard him.

He came to help.

Paul told him the sad tale of the stolen lump of gold.

He said: ‘don’t worry,’

‘Get a big stone and put it in the hole by the tree.’

Paul said ,‘What?’.

‘Why?’

‘What did you do with your lump of gold?’

Paul said: ‘I sat and looked at it every day,’

The wise old man said ‘exactly,’.

‘You can do exactly the same with a stone.’

Paul listened, thought for a moment and then said, ‘Yes, you’re right. I’ve been very silly. I

don’t need a lump of gold to be happy!’

Study the English version of this story.

9 thoughts on “Persian Story The Lump of Gold – Learn Persian Online”

  1. ۲. ‌‌‌‌‌‌مثل‌ این داستان را در یک کتاب ایتالیایی خوانده ام، در این داستان یک مردی خیلی پول داشت ولی‌ پولش را از مادرش بیشتر دوست داشت اما هیچ کاری با پول هایش انجام نمی داد و در بعد مادرش پول هایش را آتش زد.💰🤷🔥

    • چه داستان جالبی! ما از این داستانها می توانیم درسهای خیلی خوبی بگیریم. مثلا اینکه اگر پول را فقط جمع کنیم و از آن استفاده نکنیم و به اندازه کافی لذت نبریم، آن پول، حتی اگر زیاد باشد، برای ما فایده ای ندارد.

    • بله، کاملا درست است. پول و ثروت به تنهایی و به خودی خود نمی تواند انسان را خوشبخت کند. در این داستان فارسی، پاول فکر می کرد که آن قطعه طلا که مخفی کرده بود، می تواند او را خوشبخت کند در حالی که از آن قطعه طلا هیچ استفاده ای نمی کرد و تنها آن را مخفی کرده بود

    • بله، درست نوشتید. خسیس بودن صفت خیلی بدی است و باعث می شود که آدم خسیس نتواند از زندگی خود لذت ببرد
      اشتباه های شما در دیدگاه تون به این ترتیب است
      کاره خیلی اشتباهی = کارِ خیلی اشتباهی
      وقت = فقط
      به فکره جمع کردن پول = به فکرِ جمع کردن پول

Leave a Comment