داستان الاغ در لباس شیر برای آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان با داستان های جذاب ازوپ که در مدرسه فارسی LELB Society برای آموزش زبان فارسی به کودکان و نوجوانان ساده نویسی و تدوین شده است. مدرسه فارسی LELB Society تلاش نموده است که با تدوین بهترین منابع آموزش زبان فارسی در آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان در سر تا سر دنیا پیشگام باشد.
ساده نویسی: هاجر عزیز زنجانی
نسخه انگلیسی داستان الاغ در لباس شیر
برای خواندن نسخه انگلیسی داستان الاغ در لباس شیر، بر روی لینک زیر کلیک کنید:
ویدیوی داستان الاغ در لباس شیر
متن داستان الاغ در لباس شیر
روزی از روزها، الاغی از کار کردن در مزرعه خسته شده بود. الاغ باید صبح زود از خواب بیدار می شد. الاغ بینوا هر روز بار سنگینی را همراه صاحبش به روستایی آن سوی جنگل می برد. بنابراین، الاغ تصمیم گرفت خودش را نجات دهد.
در یکی از روزها، صاحب الاغ موقع برگشتن برای استراحت توقف کرد. او زیر سایه درخت شروع به چرت زدن کرد. الاغ که منتظر فرصت برای رهایی بود، خیلی سریع پا به فرار گذاشت.
الاغ وقتی به اندازه کافی از صاحبش دور شد، در جنگل به دنبال جایی برای زندگی گشت. الاغ در حال گشت و گذار در جنگل چشمش به یک پوست شیر افتاد.
الاغ داخل پوست شیر رفت و آن را مثل لباس پوشید. الاغ برای نوشیدن آب کنار رودخانه رفت. وقتی الاغ عکس خودش را در لباس شیر در آب دید، فکری به سرش زد. الاغ صدای غرش شیر را درآورد. حیوان هایی که در آن نزدیکی بودند، به سرعت فرار کردند.
الاغ خیلی خوشحال شد. حالا او در لباس شیر قدرت زیادی داشت. حیوان های جنگل از شیر می ترسیدند. الاغ در لباس شیر می توانست غذا و هر چیزی از حیوانات دیگر بخواهد.
به این ترتیب، مدتی الاغ زندگی خوبی را در جنگل داشت. الاغ در لباس شیر به حیوان های دیگر دستور تهیه غذایش را می داد. حیوان های جنگل هم به حرف های الاغ گوش می دادند چون فکر می کردند که او یک شیر واقعی است.
در میان حیوانات جنگل، روباهی زندگی می کرد. آوازه ی قدرت شیر به روباه رسید. روباه برای ادای احترام و خرسندی خود از پادشاهی شیر نزد الاغ رفت.
روباه با روی خوش به الاغ نزدیک شد. روباه بعد از ادای احترام به سلطان جنگل گفت: «سرورم به سلامت باد. صدای غرش شما همیشه من را به وجد می آورد.»
الاغ از جایش بلند شد و از خوشحالی شروع به غرش کرد. اما الاغ فراموش کرده بود که باید صدای غرش شیر را درآورد. الاغ در برابر روباه، صورت ظاهر خود را از یاد برد. الاغ با عرعر کردن، صورت واقعی خود را آشکار کرد.
روباه با تعجب از کشف خود خوشحال شد. روباه به الاغ گفت: «اووووه، ای الاغ بیچاره. من تو را شناختم. چه صدایی، چه صدایی!!! اگر صدای عرعرت را آشکار نمیکردی، من هم از تو می ترسیدم. ولی حالا، حنای تو برای من رنگی ندارد.»
بعد از آن، حیوان های جنگل از داستان الاغ در لباس شیر باخبر شدند. برای همین، الاغ بیچاره مجبور شد از لباس شیر بیرون بیاید. در نتیجه، الاغ بیچاره برای پیدا کردن غذا و جا برای استراحت به سختی افتاد.
واژگان فارسی داستان الاغ در لباس شیر
- بینوا: بیچاره
- رها شدن: آزاد شدن، نجات پیدا کردن
- چشم به چیزی افتادن: دیدن
- غرش: صدای بلند
- آوازه: خبر
- خرسندی: خوشحالی
ضرب المثل فارسی داستان الاغ در لباس شیر
حنایش دیگر رنگی ندارد
معنی این ضرب المثل فارسی این است که گفته ها و کارهای کسی دیگر ارزشی ندارد و مردم دیگر به او توجهی نمی کنند.
پرسش های داستان الاغ در لباس شیر
بعد از خواندن داستان الاغ در لباس شیر به پرسش های زیر در کامنت پاسخ دهید.
- الاغ چطور زندگیش را در جنگل آغاز کرد؟
- روباه چطور توانست صورت واقعی الاغ را بشناسد؟
- منظور روباه از «حنای تو برای من رنگی ندارد» چه بود؟