داستان خرگوش و دوستان زیاد – آموزش فارسی با داستان برگرفته از داستان های ازوپ به همراه واژگان و اصطلاحات برای آموزش آنلاین زبان فارسی
در یک جنگل سرسبز، خرگوشی زندگی می کرد که دوستان زیادی داشت. او هر روز با دوستانش، سلام و احوالپرسی می کرد. برای همین، خرگوش بین حیوانات جنگل خیلی محبوب بود.
httpv://www.youtube.com/watch?v=WK3k–aCMKE
اما یک روز او صدای نزدیک شدن سگ های شکاری را شنید. او امیدوار بود که با کمک یکی از دوستانش بتواند از دست آن ها فرار کند. بنابراین، پیش اسب رفت و از او خواست که او را بر پشت خود سوار کند و او را از دست سگ های شکاری نجات دهد. اما اسب به خرگوش گفت: «من الان نمی توانم چون کارهای مهمی برای انجام دادن دارم. تو می توانی از بقیه کمک بخواهی.»
خرگوش وقت را تلف نکرد و پیش گاو نر رفت. خرگوش نفس زنان به گاو گفت: «سلام دوست عزیز، سگ های شکاری در حال نزدیک شدن هستند، تو می توانی با شاخ های خود آن ها را بترسانی و من را نجات دهی.»
گاو نر پاسخ داد: «من خیلی متاسفم، اما من با کسی قرار ملاقات دارم و با عجله به آن جا می روم، نمی توانم صبر کنم تا سگ ها از راه برسند و آن ها را از تو دور کنم. ولی من مطمئن هستم که دوست ما، بز می تواند به تو کمک کند.»
خرگوش، این دفعه پیش بز رفت ولی بز در پاسخ به او گفت: «اگر من تو را به پشت بگیرم، ممکن است کمرم آسیب ببیند. ولی نگران نباش و به سراغ قوچ برو که او بهتر از من می تواند به تو کمک کند.»
خرگوش با عجله پیش قوچ رفت. ولی قوچ هم درخواست خرگوش را رد کرد و گفت: «من نمی توانم در این مورد به تو کمک کنم چون همه می دانند که سگ های شکاری، گوسفند و خرگوش می خورند. اگر کمک دیگری خواستی به من بگو.»
خرگوش با ناراحتی پیش گوساله می رود و ماجرا را برای او تعریف می کند و از گوساله کمک می خواهد. گوساله می گوید: «من چطور می توانم به تو کمک کنم در حالی که دوستان مسن تر از من، کاری برایت نکردند.»
صدای سگ های شکاری نزدیک تر شده بود. هیچ کدام از دوستان خرگوش به او کمکی نکردند و هر کدام بهانه ای آوردند. برای همین خرگوش سریع تر دوید و خیلی شانس آورد که به تنهایی توانست از دست سگ ها فرار کند.
دوست آن باشد که گیرد دست دوست، در پریشان حالی و درماندگی
دوست واقعی در موقع سختی و نیاز شناخته می شود. داشتن یک دوست واقعی و خوب، بهتر از صد دوست ظاهری است.
واژگان و اصطلاحات:
محبوب: دوست داشتنی
وقت تلف کردن: از دست دادن زمان و وقت
آسیب دیدن: صدمه دیدن، درد گرفتن
رد کردن: انجام ندادن
سراغ: پیش کسی رفتن
ماجرا: آن چیزی که اتفاق افتاده، داستان
مسن تر: پیرتر
بهانه: برای انجام ندادن کاری دلیل بی جا آوردن
به پرسش های زیر جواب دهید:
1- چرا خرگوش پیش اسب رفت؟
2- آیا دوستان خرگوش به او کمک کردند که از دست سگ های شکاری فرار کند؟
3- چطور خرگوش از دست سگ های شکاری فرار کرد؟
4- چه نتیجه ای از این داستان می گیرید؟
5- گوساله در جواب به درخواست کمک خرگوش چه گفت؟
دوست واقعی کسی است که در سختی به تو کمک میکند
بله، دقیقا همینطور است. در زبان فارسی، ضرب المثلی وجود دارد که می گوید: این دغل دوستان که می بینی، مگسانند گرد شیرینی. این ضرب المثل به دوستانی اشاره می کند که فقط در وقت آسایش و رفاه، دوست شما هستند، و در مواقع سختی، شما را ترک می کنند
1-رفت به اسب براینکه رو پشتش بشیند و اسب بروید
2-نه خرگوش خودش از سگا دوید و سگ ها را گم کرد
3-خرگوش دوید و دوید تا سگ ها گم بکند
4-برای کمک فقط پیش دوستانت نرو
5-گفت که چرا دوستای دیگرت به شما کمک نکردن
آفرین، خیلی خوب با فکر خودت به پرسش ها جواب دادی
خیلی خوب بود آریان جان. فقط به نکات زیر توجه کنید:
* سگها
* برای اینکه
* بر روی پشتش بنشیند
* دوستان دیگرت به تو کمک نکردند
در کل، خیلی عالی و خوب کامنت می گذاری و بهت تبریک می گم!