Home  »  Learn Persian Online with 500 Persian Lessons + Videos   »   داستان سنجاب کوچولوی نترس برای آموزش فارسی به کودکان

داستان سنجاب کوچولوی نترس برای آموزش فارسی به کودکان

داستان سنجاب کوچولوی نترس برای کودکان که توسط مدرس فارسی LELB Society نوشته شده برای آموزش کودکان در مقابله با اضطراب جدایی است. داستان سنجاب کوچولوی نترس به کودکان می آموزد که هنگام تنهایی و جدایی از مادر نترسند. کودکان یاد می گیرند که با بازی و نقاشی خود را سرگرم کنند. نویسنده داستان: خانم هاجر عزیز زنجانی اضطراب و نگرانی در کودکان یک امر طبیعی می باشد. گریه و ناراحتی شدید کودکان در هنگام ترک والدین بویژه مادران با راهکارهای موثر قابل کنترل می باشد. آموزش کودکان با داستان یکی از راه های موثر برای آشنایی و خودآگاهی کودکان ...

Login with Google to study this post.

About the Author

Hajar Aziz Zanjani

Hajar Aziz Zanjani is a professional Persian / Farsi teacher and full-time content developer in Farsi at LELB Society. She has published hundreds of original Persian lessons, created hundreds of Persian podcasts, and taught so many Persian students all around the globe. She's got an MBA degree and is an SEO expert.

Number of Posts: 244

8 thoughts on “داستان سنجاب کوچولوی نترس برای آموزش فارسی به کودکان”

  1. سنجاب کوچولوی نترس موقع خدافظی با مامان، نقاشی می کشید و بازی می کرد.

    مامن برای رفتن به جنگل، یک گردنبند با سنگ جادویی به تینا داد.

    مامان سنجاب به دخترش یک گردنبند سنگی داد برای که (تا؟) تینا هر وقت احساس ترس و تنهایی داشت، بتواند این گردنبند را در دست بگیرد و به مادرش فکر کند.

    سنجاب کوچولوی نترس هنگام تنهایی زیاد نقاشی می کشید.

    من هر وقتی تنها خانه هستم، آشپزی می کنم یا استراحت می کنم.

    • مثل همیشه، خوب و کامل به کامنت ها پاسخ دادید. بازخورد من درباره کامنت یا دیدگاه شما
      خدافظی = خداحافظی – البته ممکن است خواسته باشید به شکل غیر رسمی این واژه را بنویسید
      مامن = مامان
      برای که = برای اینکه

  2. تینا ازبز تنها ماند نترسید. برای مادرش نقاشیکشیدت

    • آفرین تیارا جان، کاملا درست نوشتی. تینا از تنها ماندن نترسید. برای مادرش نقاشی کشید.

    • بله درسته. گردنبند سنگی باعث شد که تینا کوچولو از چیزی نترسه

    • بله درسته. این داستان درباره تینا کوچولو بود که یک سنجاب بود

Leave a Comment