آموزش زبان فارسی با داستان سرباز و اسبش به همراه ویدیو و متن ساده نویسی شده برای آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان برگرفته از داستان های ازوپ و مناسب برای آموزش خواندن و نوشتن زبان فارسی به کودکان و نوجوانان
ترجمه و ساده نویسی: هاجر عزیز زنجانی
نسخه انگلیسی داستان سرباز و اسبش
برای خواندن نسخه انگلیسی داستان سرباز و اسبش، بر روز لینک زیر کلیک کنید:
ویدیوی داستان سرباز و اسبش
متن داستان سرباز و اسبش
سربازی در زمان های بسیار دور، صاحب اسبی قوی هیکل و نیرومند بود. سرباز در زمان جنگ، خیلی هوای اسبش را داشت.
او با وجود سختی های جنگ، با دقت از اسبش مراقبت می کرد.
سرباز، حسابی به اسبش می رسید. او به اسبش غذای خوب می داد. برای اینکه، فقط اسب می توانست او را در مواقع خطر و هیاهوی جنگ نجات دهد.
تا اینکه، جنگ برای مدتی متوقف شد. سرباز با اسبش به سلامتی به خانه برگشتند. بعد از چند روز استراحت، سرباز به سراغ اسب رفت. او دیگر به خوبی از اسبش مراقبت نمی کرد. به علاوه، اسبش را برای انجام کارهای سخت و طاقت فرسا بکار می گرفت. او به اسبش غذای کافی نمی داد. اسب بیچاره، چیزی جز کاه برای خوردن نداشت.
بعد از مدتی، جنگ دیگری آغاز شد. دوباره، سرباز لباس جنگ پوشید. سرباز برای رفتن به میدان نبرد، اسبش را زین کرد.
اما، اسب نحیف به سختی راه می رفت. او دیگر نمی توانست به راحتی به صاحبش سواری دهد.
اسب با صدای ضعیفش به سرباز گفت: “این بار، باید به تنهایی و با پای پیاده به میدان نبرد بروی. تو به لطف کارهای سخت و غذای اندک، من را از اسب به الاغ تبدیل کردی. حالا در این لحظه، نباید از من انتظار داشته باشی که همچون اسبی چابک و قوی، به سوی میدان جنگ بتازم.”
واژگان فارسی داستان سرباز و اسبش
- صاحب: مالک
- هوای کسی را داشتن: مراقب کسی بودن
- هیاهو: شلوغی، درگیری
- موقع: زمان، وقت، هنگام
- متوقف شدن: باز ایستادن
- طاقت فرسا: سخت و مشکل
- نبرد: جنگ
- نحیف: لاغر و بی حال
- چابک: زرنگ و قوی
- همچون: مانند، مثل
- تاختن: به راحتی و تند دویدن
پرسش و پاسخ
بعد ار یادگیری درس، به پرسش های زیر در کامنت پاسخ دهید.
- چرا سرباز در زمان جنگ به خوبی از اسبش مراقبت می کرد؟
- با توجه به این داستان، چه چیزی در دوستی اهمیت دارد؟
- چرا اسب در جنگ بعدی نمی توانست سرباز را همراهی کند؟
3. برای اینکه به اسبش رسیدگی کافی نمیکرد
آفرین بر شما. خیلی خوب به این سوال جواب دادید. سرباز دیگر به اسبش توجهی نمی کرد و به او غذای کافی و مناسب نمی داد. به این دلیل، اسب سرباز ضعیف شده بود.
سرباز لباس جنگ می پوشد.🏇🏽
احمد
آفرین احمد جان. در این داستان فارسی، ما می خوانیم که سرباز لباس جنگ می پوشد و اسبش را زین می کند تا به میدان نبرد یا جنگ برود. ولی اسب سرباز خیلی ضعیف است و نمی تواند به سرباز سواری دهد.
من تصمیم گرفتم به اسب سواری بروم.🐎🐴🏇🏽
چه تصمیم خوبی! فقط باید خیلی مراقب خودت باشی. جمله سازی در زبان فارسی، روش خیلی خوبی است. من کنار جمله سازی، من پیشنهاد می کنم که به پرسش های این داستان فارسی که در پایان داستان آمده است نیز پاسخ دهید، دقیقا مثل دو فارسی آموز دیگر که به پرسش ها پاسخ داده اند
1- سرباز از اسب خود مراقبت کرد تا بتواند قوی و سالم باشد و بتواند در جنگ بیشتر به سرباز کمک کند.
2- مهم است که نه تنها به کسی کمک کنید برای اینکه برای شما مفید است، مراقب او باشید زیرا دوستش دارید.
3- اسب در جنگ بعدی سرباز را همراهی نکرد برای اینکه بسیار ضعیف و لاغر بود.
آفرین پریسا. بسیار عالی به پرسش ها پاسخ دادید. از اینکه هر هفته در فرم ارسال دیدگاه یا کامنت گذاری شرکت می کنید، سپاسگزاریم. همانطوری که شما نوشتید، سرباز به اسب کمک می کرد چون به اسب نیاز داشت. در صورتی که کمک کردن نباید همیشه به خاطر چشمداشت یا انتظار کمک متقابل باشد. در بسیاری از مواقع، کمک کردن به دیگر باعث می شود ما احساس خوبی نسبت به خود داشته باشیم.
۱- .سرباز در جنگ از اسب خود به خوبی مراقبت می کرد برای اینکه اسب کمکش می کرد
۲- .شما باید به خوبی از یکدیگر مراقبت کنید
۳- .اسب نتوانست به سرباز کمک کند برای اینکه او ضعیف بود
آفرین دل آرا. به درستی به همه پرسش ها پاسخ دادید. داستان سرباز و اسبش به ما این درس را می دهد که باید قدردان زحمات دیگران مخصوصا دوستان و نزدیکان خود باشیم و در همه حال، نه فقط در وقت نیاز، از اطرافیان خود مراقبت کنیم.