November 9, 2022 at 9:19 pm #110431

Participant
ولی من اسب سواری بلد نیستم. شایان گفت. خوب من به تو یاد میدهم. پدر بزرگ گفت. پدر بزرگ شایان را روی تیزپا برد و تیزپا را دور باقی برد. شایان اول ترسیده بود ولی کمکم به شایان خوش گذشت. پدر بزرگ به شایان یاد داد که چجوری اسب ها را هدایت کرد. بعد از مدتی شایان یاد گرفت تا اسب را آرام برآمد. ولی شایان باید خیلی بیشتر باید تمرین میکرد که اسب سواری را یاد بگیرد. بعد از یک هفته خانواده ی شایان از پدر بزرگ و تیز پا خداحافظی کردند و به خانه برگشتند
We respond to all comments immediately. View the 20 newest comments and new topics in forums, or create a new topic in forums.