داستان مار و عقاب برای آموزش آنلاین زبان فارسی با داستان به کودکان و نوجوانان ایرانی داخل و خارج از کشور به همراه پادکست یا ویدیوی آموزشی، لیستی از واژگان و اصطلاحات و پرسش و پاسخ
متن داستان
روزی روزگاری، یک مار و یک عقاب با ضربات مرگبار داشتند با هم می جنگیدند.
در این جنگ، مار بر عقاب برتری داشت و نزدیک بود که عقاب را خفه کند.
در این هنگام، ناگهان یک مرد روستایی آنها را دید و به سمت آنها آمد و عقاب را از دست مار که به دور او پیچ خورده بود، آزاد کرد.
مار که از فرار طعمه خود عصبانی شده بود، برای انتقام گرفتن از مرد روستایی، سم خود را درون لیوان مرد روستایی ریخت تا او از آن لیوان، آب بنوشد و بمیرد.
مرد روستایی که بی خبر از سم مار در لیوان آب خود بود، لیوان را برداشت تا از آن بنوشد.
در این هنگام، عقاب برای جبران لطف مرد روستایی که جانش را نجات داده بود، با سرعت به سمت او پرواز کرد و با بال های خود، محکم به دست مرد روستایی ضربه زد.
سپس با چنگال های خود، لیوان را از دست مرد روستایی قاپید و با خود به آسمان برد و با این کار، جان مرد روستایی را نجات داد.
ضرب المثل در داستان
هرچه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی
جواب خوبی، خوبیست
تو نیکی می کن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز
معنی ضرب المثل
معنی ضرب المثل های بالا این است که انسان اگر خوبی یا نیکی کند، نتیجه یا پاداش کار نیک خود را خواهد دید.
واژگان جدید
ضربات مرگبار: ضربه های کشنده
برتری داشتن: پیروز بودن، برنده شدن
طعمه: غذا
انتقام گرفتن: آسیب رساندن به فردی برای جبران کاری نامناسب
لطف: مهربانی
قاپیدن: به سرعت گرفتن و با خود بردن، ربودن
پرسش و پاسخ
1- از خواندن این داستان، چه نتیجه ای می گیرید؟
2- پس از فرار عقاب، مار برای انتقام گرفتن، با مرد روستایی چه کرد؟
3- آیا کاری که عقاب با مرد روستایی کرد، به صلاح مرد روستایی بود؟ توضیح دهید.
4- چرا مرد روستایی آن عقاب را از دست مار نجات داد؟
5- ضرب المثل های استفاده شده در این داستان را به زبان خود توضیح دهید.
نتیجه کار خوب است
که مار عقاب نمیره از مار
بله، برای این که عقاب نجات پیدا بکنه
چون مار بر عقاب برتری داشت
عقاب براهش خوب بود برا اینکه مرد را کمک کرد برا اینکه اب مرد را گرفت
برایش
مار می خواست با سم مرده را بکشه
بهتر است بگی: مار می خواست با سم آن مرد را بکشه
کمک بکنی و چواب خوبی داشته باشی
جواب خوبی داشته باشی
روزی روزگاری یک مار و یک عقاب داشتند با هم با ضربات مرگبار کش مکش میکردند.
مار بر عقاب برتری داشت و میخواست عقاب را خفه کند.
در این هنگام ناگهان یک مرد روستایی آنها را دید و به سمت آنها آمد و عقاب را آزاد کرد.
مار که از فرار طعمه ی خود عصبانی شده بود ، سم خود را به لیوانی که مرد روستایی با خود داشت و در آن نوشیدنی میخورد تزریق کرد.
روستایی که از خطر خود آگاه نبود ، در آستانه نوشیدن بود که عقاب با بال خود به دست او ضربه زد و با گرفتن لیوان نوشیدنی ، آن را از دست مرد روستایی گرفت و به جایی دیگر برد.
جواب خوبی خوبیست.
کش مکش: جنگ, مبارزه.
مرگبار: به حدی که شخص را به مرگ میرساند.
عصبانی: خشمگین.
طعمه: حیوانی که با شکار کردن به دست میاید.
تزریق: ریختن.
از خواندن این داستان چه نتیجه ای میگیرید؟
مار بعد اینکه عقاب فرار کرد با مرد روستایی چه کار کرد؟
آیا کاری که عقاب با لیوان مرد روستایی کرد به صلاح او بود؟
معنای این ضرب المثل چیست؟
چرا مرد روستایی آن عقاب را از دست مار نجت داد؟
سلام و عرض تبریک به خاطر سال نو!
بابت انجام این کار، از شما سپاسگزارم.