داستان دختر شیر فروش – آموزش فارسی با داستان برگرفته از داستان های ازوپ با پادکست، واژگان و اصطلاحات جدید برای آموزش آنلاین زبان فارسی
روزی، در یک روستا، دختری شیر فروش که کارش در مزرعه تمام شده بود، ظرف شیر را بر شانه های خود گذاشت و به طرف خانه ی خود به راه افتاد.
همین طور که راه می رفت، با خود فکر می کرد. دختر شیر فروش به خود گفت: خوب اگر این ظرف شیر را بفروشم، می توانم با پول آن 300 (سیصد) تا تخم مرغ بخرم.
بعد اگر از تخم مرغ ها مراقبت کنم، شاید 250 (دویست و پنجاه) تا از آن ها، جوجه شوند. خوب … آهان! جوجه ها که بزرگ تر شدند، آخر سال، همه آنها را در بازار می فروشم و با پول آن، لباس زیبایی می خرم.
با آن لباس زیبا، در جشن سال نو شرکت می کنم و حتما کسانی به من پیشنهاد ازدواج می دهند و از من خواستگاری می کنند.
آن وقت من با سرم به آن ها جواب “نه” می دهم و پیشنهاد همه آنها را رد می کنم.
دختر شیر فروش که غرق در خیال بافی شده بود، سرش را به نشانه نه گفتن بالا برد. سرش به ظرف شیر خورد و ظرف شیر بر زمین افتاد.
همه شیر درون ظرف، بر زمین ریخت و همه ی رویاهای دختر شیر فروش بر باد رفت.
برای همین می گویند که:
جوجه را آخر پاییز می شمارند.
معنی ضرب المثل بالا این است که انسان باید در کارها، کمی صبور باشد و زود قضاوت یا داوری نکند و سنجیده و منطقی، آینده نگری کند و همه چیز را به خوبی در نظر بگیرد.
واژگان و اصطلاحات:
به طرف جایی راه افتادن: به آنجا رفتن
خیالبافی کردن: در خیال خود به چیزی فکر کردن
غرق در خیالبافی شده بود: آن قدر مشغول فکر و خیال شد که دنیای واقعی از یادش رفت
بر باد رفتن: اتفاق نیفتادن
به پرسش های زیر پاسخ دهید.
1- چطور رویاهای دختر شیر فروش بر باد رفت؟
2- پیام این داستان برای شما چه چیزی است؟
3- آیا ضرب المثل «جوجه را آخر پاییز می شمارند» به این داستان مربوط می شود؟
جوجه را اتر پاییز می شمارند یعرد باید نتیجه را پااییپر کار ببیم
کلمه های صحیح: آخر – یعنی – پایان – ببینیم
جوجه را آخر پاییز می شمارند
ما باید پیش خیال بافی نکنیم شاید اتفاق خوبی بیفتد شابد بد
بله، همان طور که شما گفتین، در دنیای خیالی همه تصورهای ما خوب هستند. اما، در دنیای واقعی، اتفاق های خوب و بد هر دو امکان پیش آمدن دارند. در دنیای واقعی، اتفاق های غیر قابل پیش بینی هم وجود دارند که باید خود را برای آن ها آماده کنیم.
به خاطر که شیر به زمین افتاد و خیلی خیال بافی می کرد
بله، درست است. دختر شیر فروش آنقدر در رویاهایش غرق شد که دنیای واقعی را فراموش کرد. رویا و هدف داشتن در زندگی خیلی خوب است. به شرط اینکه، برایش برنامه ریزی کنیم و مرحله به مرحله انجام دهیم.
تخم مرغ
آفرین! این شکل درست نوشتن “تخم مرغ” است
فکر نکن که همی تخم مورگ ها نمیشند
همه تخم مرغ ها جوجه نمی شوند.
شیره از شانش افتاد و به زمین خورد
شیر از شانس …
“شیره” بیشتر در گفتگو به کار می رود و نه در نوشتن.
2. که نباد طمع کار نباشی
نباید طمع کار باشی
دختر شیرفروش قبل از به نتیجه رسیدن زحمت هاش، خیال بافی کرد. هیچ کدام از فکرهاش عملی نشد چون فقط در خیال او و غیر واقعی بود