داستان کلاغ و کبوترها برای آموزش زبان فارسی به کودکان به همراه ویدیو، لیست واژگان و اصطلاحات فارسی و نسخه انگلیسی برای پرورش کودک دوزبانه
مترجم: دکتر محمد حسین حریری اصل
نسخه انگلیسی داستان کلاغ و کبوترها
برای خواندن نسخه انگلیسی داستان کلاغ و کبوترها، بر روی لینک زیر کلیک کنید:
ویدیوی داستان کلاغ و کبوترها
متن داستان کلاغ و کبوترها
روزی روزگاری، کلاغی در نزدیکی یک مزرعه زندگی می کرد. این کلاغ، کمی حسود و تنبل بود. روزی کلاغ در حالی که بر روی شاخه درختی نشسته بود، چشمش به چندین کبوتر سفید و زیبا افتاد که در مزرعه مشغول دانه خوردن بودند. صاحب مزرعه هر روز برای کبوترها آب و دانه می گذاشت و کبوترها با خوشی و شادی در مزرعه زندگی می کردند.
کلاغ حسود به فکر فرو رفت. او تصمیم گرفت تا رنگ پرهای سیاه خود را تغییر دهد و به رنگ سفید در بیاورد تا مثل کبوترها به نظر بیاید و وارد دسته کبوترها شود. با این کار او می توانست بدون هیچ زحمتی، هر روز چند بار آب و دانه بخورد و استراحت کند. بنابر این، کلاغ حسود، سر تا پای خود را به رنگ سفید در آورد و وارد دسته کبوترها شد.
کلاغ به مدت یک هفته در دسته کبوترها زندگی کرد و آب و دانه خورد و استراحت کرد. هیچ کدام از کبوترها هم نفهمیدند که او واقعا یک کلاغ است و کسی به او شک نکرد، چون در تمام این مدت، کلاغ حتی یک کلمه هم حرفی نزد.
اما روزی، کلاغ لب به سخن گشود و ناخودآگاه شروع به حرف زدن کرد. دسته کبوترها پس از شنیدن صدای کلاغ، بلافاصله متوجه شدند که او در اصل یک کلاغ است. کبوترها که از وجود کلاغ در بین خودشان خیلی ناراحت شده بودند، به کلاغ حمله کردند و با بی رحمی به او نوک می زدند. سرانجام، کلاغ بیچاره فرار را بر قرار ترجیح داد و به دسته کلاغها پیوست تا در امان باشد.
ولی دسته کلاغها که تا حالا کلاغ سفید ندیده بودند، کلاغ بیچاره را نشناختند و فکر کردند که او یک پرنده بیگانه است. دسته کلاغها به کلاغ سفید اجازه ندادند که در داخل گروه بماند و مانند کبوترها به کلاغ حمله کردند.
بنابر این، کلاغ حسود و تنبل از اینجا مونده و از اونجا رونده شده بود. کلاغ بیچاره مجبور شد خانه و کاشانه خود را نیز ترک کند و تنها و گرسنه، به جایی خیلی دور در پشت کوه ها پناه ببرد و دور از خانواده و دوستان زندگی کند.
بیان این داستان به زبان بیتا حریری اصل
ضرب المثل داستان کلاغ و کبوترها
از اینجا مونده و از اونجا رونده
این ضرب المثل برای کسی استفاده می شود که راه گریزی نداشته باشد و به اصطلاح، نه راه پس داشته باشد و نه راه پیش، دقیقا مانند کلاغ در این داستان که نه می توانست با دسته کبوترها باشد و نه در کنار کلاغ های دیگر زندگی کند.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش *** باز جوید روزگار وصل خویش
این بیت شعر از دفتر اول مثنوی معنوی مولانا یا Rumi است و به این معناست که انسان نمی تواند از اصل و سرشت خود فاصله بگیرد و یا آن را فراموش کند. یعنی همان کاری که کلاغ در این داستان می خواست انجام دهد.
واژگان فارسی داستان کلاغ و کبوترها
- دسته: گروه
- زحمت: تلاش، کوشش
- شک: تردید، بدگمانی
- لب به سخن گشودن: صحبت کردن، سخن گفتن
- ناخودآگاه: بی اختیار
- بلافاصله: فورا، خیلی زود
- متوجه شدند: فهمیدند
- بی رحمی: به شدت
- فرار را بر قرار ترجیح داد: ترجیح داد که فرار کند
- بیگانه: غریبه
- کاشانه: خانه و خانواده
پرسش های داستان کلاغ و کبوترها
به پرسش های زیر در بخش کامنت گذاری پاسخ دهید.
- چرا کلاغ می خواست به دسته کبوترها بپیوندد؟
- شما از این داستان فارسی چه درسی می گیرید؟
- چرا دوستان و خانواده کلاغ به او حمله کردند و او را فراری دادند؟
- معنی ضرب المثل “از اینجا مونده و از اونجا رونده” را به زبان خود بنویسید.