داستان لک لک و جوجه ها به همراه ویدیو و لیست واژگان و اصطلاحات فارسی مناسب برای آموزش زبان فارسی به کودکان و نوجوانان غیر فارسی زبان برگرفته از داستانهای ازوپ
نسخه انگلیسی داستان لک لک و جوجه ها
برای خواندن نسخه انگلیسی داستان لک لک و جوجه ها، اینجا را کلیک کنید.
ویدیوی داستان لک لک و جوجه ها
داستان لک لک و جوجه ها
در روزی از روزهای بهاری، لک لکی با جوجه هایش در یک گندمزار بزرگ و سرسبز برای خود لانه ای ساخت.
جوجه های لک لک بزرگ و نیرومند شده بودند و پر و بال شان کاملا رشد کرده بود. جوجه ها با مادرشان در گندمزار بازی می کردند و زندگی خوب و شیرینی داشتند.
صبح یک روز بهاری، یکی از جوجه ها در حالی که سرگرم بازی کردن بود، از دور صاحب گندمزار را دید که با خود می گفت:
«الان دیگه وقت برداشت گندمها فرا رسیده. بهتره هرچه زودتر از همسایه ها بخوام که در درو کردن گندم و برداشت محصول به من کمک کنن.»
جوجه لک لک خیلی نگران شد، چون گندمزار را خیلی دوست داشت. به این خاطر، دوان دوان به سوی مادرش رفت و به او گفت:
«مامان، مامان! همین الان از زبون کشاورز شنیدم که می خواد همسایه هاش رو خبر کنه تا گندم ها رو درو کنن. فکر کنم حالا دیگه باید دنبال یه جای امن دیگه بگردیم!»
لک لک مادر پس از کمی فکر کردن به جوجه اش گفت:
«زیاد نگران نباش پسرم. کشاورزی که بخواد برای درو کردن محصولش فقط از همسایه هاش کمک بگیره، نمی تونه خیلی جدی باشه. پس فعلا جای ما امنه و نیاز نیست به جای دیگه ای بریم.»
چند روز بعد، کشاورز برای بار دوم به مزرعه گندم آمد و با تعجب دید که بعضی از گندمها به خاطر تاخیر در برداشت، دارند خراب می شوند و بر روی زمین می ریزند.
کشاورز خیلی ناراحت شد و با خود گفت:
«این دفعه، به جای کمک گرفتن از همسایه ها، خودم آستین بالا می زنم و به کمک کارگرهام همین فردا اول صبح، همه گندم ها رو درو می کنم.»
لک لک مادر که خودش حرف های کشاورز را شنید، متوجه شد که این بار کشاورز خیلی جدی است. چون دیگر او برای انجام کارهای مهم، به دیگران وابسته نبود و می خواست روی پای خودش بایستد.
بنابر این، لک لک مادر رو به جوجه هایش کرد و گفت:
«دیگه وقت رفتنه و ما دیگه اینجا جایی برای موندن نداریم. من خودم شنیدم که کشاورز می خواد این دفعه خودش به کمک کارگرهاش، کل مزرعه رو فردا درو کنه. اون برای این کار دیگه حتی به همسایه هاش هم وابسته نیست. پس ما باید تا قبل از فردا، حتما از اینجا بریم.»
ضرب المثل و اصطلاحات داستان
1- آستین بالا زدن: با جدیت و تلاش، شروع به انجام کاری کردن
2- روی پای خود ایستادن: به خود وابسته بودن
به پرسش های زیر پاسخ دهید.
1- چرا جوجه های لک لک دوست نداشتند از آن مزرعه بروند؟
2- چرا در بار اول، لک لک مادر به جدیت کشاورز شک کرد؟
3- چرا در دومین بار، لک لک مادر از جوجه هایش خواست که برای رفتن آماده شوند؟
4- از این داستان چه درسی می گیرید؟
جوجه ها لک لک دوست نداشتند از مزرعه بروند چون که آنها در این گندمزار بزرگ شدند و یک زندگی خوب و شیرینی داشتند.
در بال اول، لک لک مادر به کشاورز شک کرد، چون که او در ابتدا نمی خاهست خودش گندم را درو کنه، امیدوارش بود که همسایه هاش کمکش می کنند.
در دومین بار، مادر لک لک از جوجه هاش خاست که برای رفتن آماده شوند، چون که این دفعه کشاورز خودش می خاهست بدون کمک همسایه هاش مزرعه را به زودی درو کنه.
از این داستان یک درس گرفتم، که نباید فوراً نگران شوم وقتی چیزی خطرناک در راهم میرسد. هر خطر باید بیطرفانه ارزیابی
آفرین بر شما، المیرا. خیلی خوب و کامل به همه پرسش ها پاسخ دادید.
بازخورد
جوجه ها لک لک = جوجه های لک لک
در بال اول = در بار اول
نمی خاهست = نمی خواست
امیدوارش بود = امیدوار بود
امیدوارش بود که همسایه هاش کمکش می کنند = امیدوار بود که همسایه هاش کمکش کنند / کمکش بکنند
از جوجه هاش خاست = از جوجه هاش خواست
خودش می خاهست = خودش می خواست
هر خطر باید بیطرفانه ارزیابی = هر خطر باید بی طرفانه ارزیابی شود
و لک لکهام باید از اینجا بروند و یک خانه دیگر برای خود بسازند به خاطر که گندمزار را ندمها را درو میکند خاطر از این لکلکها باید یک جای دیگر لانه خود را بسازد
بله، درست نوشتید. لک لک ها باید از آن گندمزار به جای دیگری می رفتند چون در دفعه دوم، کشاورز خیلی جدی بود و می خواست با تلاش خود و کمک کارگرهایش، گندم ها را درو کند. در دفعه اول، کشاورز روی کمک همسایه هایش خیلی حساب کرده بود و به این دلیل، در برداشت محصول، خیلی جدی نبود.
من این بخش از کامنت شما را متوجه نشدم: گندمزار را ندمها را درو میکند. آیا منظورتان آدمها است به جای ندمها؟
روز از روزها شد که لک لک حرفهای رد مزرعهدار را شنید که باید گندمها را درو کند با همسایهانش اما دفعه دیگر به تنهایی خود انجام داد که گندم
بله، درسته. در دفعه اول، مرد کشاورز می خواست با کمک همسایه هایش گندمزار را درو کند. این یعنی خیلی در کارش جدی نبود. ولی در دفعه دوم، کشاورز خودش آستین به بالا زد و روی پای خودش ایستاد. این بار، مرد کشاورز جدی بود و به این دلیل، لک لک ها مجبور بودند که به جای دیگر کوچ کنند.
بازخورد
رد مزرعه دار= مرد مزرعه دار
همسایهانش = همسایه هایش
لک لک با جوجاش در گندمزار زندگی می کردند. روز از روزها
بله، درسته. لک لک با جوجه هایش در گندمزار زندگی می کرد. آنها برای مدتی زندگی خوب و خوشی داشتند.
بازخورد
جوجاش = جوجه هایش
روز از روزها = روزی از روزها
اگر شما در موقعیتی برای تصمیم گیری قرار بگیرید، چگونه عمل می کنید؟ توضیح دهید چه چیزهایی برای تصمیم گیری درست اهمیت دارند.
برای تصمیم گیری من می بینم که کدام یک ممکن است انجام شود. بعد ممکن است نظرات دیگران را بپرسم. در آخر من می بینم کدام یکی بهترین است
آفرین بر شما. همه مواردی که گفتی برای تصمیم گیری درست خیلی مهم هستند. مشورت گرفتن از دیگران یعنی پرسیدن نظر آن ها نیز در تصمیم گیری درست موثر است.
اگر در موقعیتی قرار می گرفتم که باید در مورد چیز مهمی تصمیم می گرفتم، اولین کاری که انجام می دادم این است که از دیگران نظر بپرسم. بعد از آن، نظرات آنها را با نظرات خودم مقایسه می کنم. من قبل از تصمیم گیری چند روز در مورد آن فکر می کنم
عالیه، همه مواردی که برای تصمیم گیری درباره مسائل مهم در زندگی گفتی، مهم هستند. مشورت با دیگران، سنجیدن و مقایسه کردن نظر دیگران با اولویت های شخصی و در پایان فکر کردن در مورد شرایط و نتایج هر کدام بسیار در تصمیم گیری درست اهمیت دارند.
در این داستان نیز، لک لک مادر شرایط را در هر دو حالت سنجید و بر اساس آن تصمیم درست را گرفت.
1- جوجه های لک لک دوست نداشتند از مزرعه گندم بروند برای اینکه آنها گندم را دوست داشتند و در آنجا زندگی شادی داشتند
2- لک لک مادر به جدیت کشاورز شک کرد برای اینکه اگر جدی بود، کشاورز به جای اینکه از همسایگانش بپرسد، خودش این کار را می کرد
3- مادر از جوجه هایش خواست که برای رفتن آماده شوند چون متوجه شد که کشاورز این بار جدی است چون قرار است خودش بدون وابستگی به دیگران این کار را انجام دهد
4- یاد گرفتم که برای چیزهای مهم نباید کاملاً به دیگران وابسته باشید
آفرین پریسا جان. خوب و کامل پاسخ دادی.
کسی که در کارها به خود متکی باشد، حتما با تلاش زیاد آن را به نتیجه می رساند. اما کسی که به دنبال بهانه باشد. مار را به دیگران می سپارد.
می توانیم بگوییم که کشاورز با دیدن گندم های خراب شده، برای دروی محصولش مصمم شد.
مصمم شدن: تصمیم جدی برای انجام کاری گرفتن
۱- .جوجه های لک لک دوست نداشتند از مزرعه گندم بروند برای اینکه آنجا زندگی خوب و شیرینی داشتند و مزرعه را دوست داشتند
۲- .لک لک مادر به جدیت کشاورز شک کرد چون از همسایه هایش کمک خواست
۳- . بار دوم لک لک مادر از جوجه هایش خواست که آماده رفتن شوند برای اینکه کشاورز جدی بود و به کمک کسی وابسته نبود
۴- .من یاد گرفتم که نباید به دیگران وابسته باشید
خیلی ممنون دل آرا جان، از اینکه با دقت درس رو دیدی و به پرسش ها جواب دادی.
همان طور که گفتی، مزرعه دار وقتی خودش تصمیم به درو محصولش گرفت، وقت رفتن لک لک ها بود. کسی که بخواهد رو پای خودش بایستد، یعنی تصمیم جدی برای انجام کارش دارد.
چون که از همسایه هایش کمک میخواست
کاملا درسته. کشاورز تنها به این فکر بود که از همسایه هایش کمک بگیرد و تلاش نمی کرد روی پای خودش بایستد.