آموزش زبان فارسی با داستان گربه و موشها برای کودکان و نوجوانان خارج از کشور به همراه ویدیو، لیست واژگان جدید و نسخه انگلیسی که مناسب برای پرورش کودک دوزبانه مسلط به فارسی و انگلیسی می باشد
مترجم: دکتر محمد حسین حریری اصل
نسخه انگلیسی داستان گربه و موشها
برای خواندن نسخه انگلیسی داستان گربه و موشها، بر روی لینک زیر کلیک کنید:
ویدیوی داستان گربه و موشها
متن داستان گربه و موشها
در یک شهر شلوغ، خانه ای قدیمی بود که در آن موش های زیادی زندگی می کردند. در آن خانه، هیچ گربه ای نبود و موش ها با شادی و بدون هیچ ترسی در آن خانه قدیمی، زندگی خوب و خوشی داشتند.
روزی، گربه ای از کنار آن خانه می گذشت که صدای موش ها را شنید. گربه کنجکاو شد و به سمت خانه نزدیک شد. گربه به بالای دیوار پرید و از روی دیوار دید که موش های زیادی در آن خانه زندگی می کنند.
گربه با خود گفت: «به به، چقدر موش! اینجا می تونم برای همیشه غذا داشته باشم. بهتره برم و شکم سیری از غذا در بیارم.»
گربه از بالای دیوار به داخل خانه پرید و چند تا از موش ها را گرفت و خورد. سپس، در گوشه ای از خانه دراز کشید و استراحت کرد.
گربه شکمو هر روز چند تا از موش ها را می گرفت و می خورد. موش ها هم نمی توانستند کاری انجام بدهند و تعدادشان هر روز کمتر می شد.
موش ها دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند که از این به بعد، مراقب گربه باشند و فقط وقتی که او خواب است، از داخل لانه خود بیرون بیایند.
گربه شکمو و بدجنس منتظر موش ها ماند ولی هیچ موشی را ندید. گربه فهمید که موش ها در داخل سوراخ دیوار می مانند و از لانه خود بیرون نمی آیند.
گربه بدجنس با خود گفت: «این جوری نمیشه. باید موش ها رو گول بزنم و اونها رو از داخل لانه شون بیرون بکشم.» گربه برای مدتی به فکر فرو رفت تا نقشه ای بکشد و موش ها را از داخل لانه شان بیرون بیاورد.
سرانجام فکری به ذهنش رسید و از دیوار یکی از اتاق ها بالا رفت. سپس خود را از چوب لباسی که به دیوار وصل بود آویزان کرد و وانمود کرد که مرده است. گربه بدجنس منتظر ماند تا موش ها به سمت او بیایند.
در همین هنگام، یکی از موش ها که یواشکی داشت گربه را نگاه می کرد، از داخل سوراخ دیوار به گربه گفت: «آخ که تو چقدر شیطون و بلا هستی! با این حقه می خواهی ما رو بیرون بکشی و بخوری!؟ ولی ما گول تو رو نمی خوریم و به دام تو نمی افتیم. یعنی ما دم به تله نمی دیم!»
ضرب المثل داستان گربه و موشها
دم به تله ندادن
معنی ضرب المثل دم به تله ندادن این است که مراقب خودمان باشیم و خود را به خطر نیندازیم.
واژگان جدید داستان گربه و موشها
- شهر شلوغ: شهری که مردم زیادی در آن زندگی می کنند
- کنجکاوی: علاقه زیاد به دانستن چیزهای مختلف
- شکم سیری از غذا در آوردن: غذای زیادی خوردن
- تعداد: عدد
- بدجنس: مخالف خوب
- گول زدن: فریب دادن
- نقشه: راهی برای فریب دادن
- سرانجام: بالاخره، در نهایت
- ذهن: مغز، فکر
- وانمود کردن: به دروغ چیزی را نشان دادن، تظاهر کردن
- دام: تله
پرسش و پاسخ
پس از خواندن داستان گربه و موشها، به پرسش های زیر در بخش کامنت گذاری پاسخ دهید.
- شما از داستان گربه و موشها چه درسی می گیرید؟
- موشها برای مراقبت از خود در برابر گربه شکمو چه کردند؟
- چرا گربه خود را از چوب لباسی آویزان کرد و وانمود کرد که مرده است؟
- چرا موشها گول گربه را نخوردند و در داخل لانه شان باقی ماندند؟
۱.که کسی را گول نزنم برای اینکه کار بدی است🫡🤫🤔
۲.موشها تصمیم گرفتند که از این به بعد مراقب گربه باشند و وقتی او نیست بیرون بیان🫡😤🫵
۳.برای اینکه گربه موشها را گول زد و وانمود کرد که مرده است تا موشها را بخورد🐈🤫🐁
آفرین احمد جان. مثل همیشه، خوب و کامل به همه پرسش ها پاسخ دادی. در داستان گربه و موشها، گربه می خواست موشها را گول بزند و آنها را به دام بیندازد. به همین دلیل، وانمود کرد که مرده است. ولی موشها باهوش تر از گربه بودند و گول گربه را نخوردند.
۱. هیچوقت هیچ کس را فریب نزن.👻🐈🐱🐭🐁
۲. داخل سوراخ ماندن و وقتی گربه خواب بود بیرون می رفتند .🕳️🐁🐭🐱🐈
۳ برای آنکه می خواست موش ها بیان بیرون و باوارد🐁🐭🐱🐈🪝
۳* و آنها را بخورد
بسیار سپاسگزار که نوشته خودت رو بازنویسی کردی. با این روش، شما می تونی اشتباه هایی که در نوشته خودت هست رو اصلاح کنی. بله، گربه می خواست موشها را گول بزند و آنها را بخورد. ولی موشها خیلی باهوش بودند و گول گربه را نخوردند.
سپاس از شما که به پرسش ها پاسخ دادی، آفرین بر شما. در زبان فارسی می گوییم: “فریب دادن” و “گول زدن” که این قسمت در دیدگاه شما باید ویرایش شود.
بله، درست نوشتی، موشها در داخل سوراخ باقی ماندند تا گربه نتواند آنها را بگیرد و بخورد. گربه هم به این دلیل، خیلی گرسنه و ناراحت بود و بنابر این تصمیم گرفت که وانمود کند که مرده است تا موشها از داخل سوراخ بیرون بیایند.
شهری که مردم زیادی در آن زندگی می کنند
بله، درسته. در داستان گربه و موشها، موشها در یک شهر شلوغ و پرجمعیت زندگی می کردند. موشها در یک خانه قدیمی در کنار هم با خوشی زندگی می کردند.