داستان شاهین و بلبل – آموزش فارسی با داستان

داستان شاهین و بلبل – آموزش فارسی با داستان برای کودکان و نوجوانان ایرانی داخل و خارج از کشور با داستان های ساده و آموزنده، لیستی از واژگان و اصطلاحات و پادکست یا ویدیوی آموزشی

متن داستان

در یک جنگل سرسبز، بلبلی بر روی شاخه درخت بلوطی نشسته بود و سرخوش آواز سر می داد. در این هنگام، شاهینی گرسنه که دنبال غذا می گشت، از دور، بلبل را دید و به سمت او فرود آمد.

شاهین با چنگال های قویش بلبل را گرفت و با خود برد. بلبل که جانش در خطر بود، با التماس از شاهین خواست که او را رها کند و به او گفت:

“ازت خواهش می کنم که من رو رها کنی و یه پرنده بزرگتر از من رو بگیری. آخه من خیلی کوچیکم و اصلا تو رو سیر نمی کنم.”

شاهین حرف بلبل را قطع کرد و گفت:

“مگه عقلم رو از دست دادم که غذای حاضر و آماده مثل تو رو از دست بدم و دنبال پرنده ای بگردم که اصلا معلوم نیست باشه یا نه!”

ضرب المثل داستان

سیلی نقد به از حلوای نسیه

کاچی به از هیچی

معنی ضرب المثل

معنی ضرب المثل سیلی نقد به از حلوای نسیه این است که بهتر است که قدر و ارزش چیزی که در دست داریم را بدانیم و از آن به خوبی استفاده کنیم، چرا که ارزش آن بیشتر از چیزی است که هنوز به دست نیاورده ایم، و اصلا معلوم نیست بتوانیم آن را به دست بیاوریم یا نه.

واژگان در داستان

بلبل: پرنده ای خوش آواز

شاهین: پرنده ای بزرگ، قوی و شکاری تقریبا مانند عقاب

سرخوش: شاد

فرود آمد: پایین آمد

التماس: خواهش

حرف کسی را قطع کردن: وسط حرف کسی پریدن

مگه عقلم رو از دست دادم: مگه دیوانه شده ام

معلوم نیست: مشخص نیست

پرسش و پاسخ

1- چرا بلبل به دام شاهین افتاد یا گرفتار شاهین شد؟

2- چرا بلبل از شاهین خواست تا او را رها کند؟

3- چرا شاهین بلبل را رها نکرد؟

4- معنی ضرب المثل این داستان را به زبان خود توضیح دهید.

6 thoughts on “داستان شاهین و بلبل – آموزش فارسی با داستان”

  1. سلام آقای هریری.
    امیدوارم که حالتون خوب باشه.
    استاد ببخشید که این کار رو دیر فرستادم چرا که در جایی بودم که نت خوب نبود ولی الان به جایی برگشتم که نت خوب هست و من الان این کامنت رو میفرستم امیدوارم از ترجمه ی من راضی باشید.

    • سلام بر شما.
      باز هم ممنونم بابت کامنت شما. شما سر وقت این کار رو انجام دادید و دیر نبوده.
      سپاسگزارم.

  2. روزی روزگاری بلبلی در جایی نشسته بود و آواز میخواند.
    در این هنگام شاهینی در آن اطراف صدای او را شنید و با سرعت به سمت او آمد و آن بلبل را گرفت.
    آن بلبل وقتی دید که در معرض خطر مرگ قرار دارد از شاهین خواهش کرد که او را رها سازد و به او گفت: من آنقدر بزرگ نیستم که بتوانم یک شاهین گرسنه را سیر کنم.
    تو اگر میخواهی سیر شوی مرا رها کن و برو و پرنده های بزرگتر را شکار کن.
    در این هنگام شاهین حرف او را قطع کرد و به او گفت: من باید قطعً عقل خود را از دست داده باشم که غذایی را که در دستانم آماده دارم رها کنم و به سراغ چیزی که در اینجا هم یافت نمیشود بروم.
    کاچی بهتر از هیچیست.
    آواز میخواند: با صدای بلند میخواند.
    کاچی: یک آش بسیار ساده و کم هزینه.
    عقل: هوش.
    حرف کسی را قطع کردن: وسط حرف کسی پریدن.
    معرض: نزدیک راستا.
    چرا شاهین بلبل را رها نکرد؟
    با خواندن این داستان چه نتیجه ای میگیرید؟
    در اینجا منظور از کاچی بهتر از هیچیست چیست؟
    اگر شاهین بلبل را رها میکرد چه اتفاقی می افتاد؟
    در حالت معمولی آیا بلبل در معرض مرگ بود؟
    وقتی بلبل خود را در معرض مرگ دید چه کاری برای رهایی خود کرد؟

Leave a Comment