داستان فارسی عقاب و کلاغ به همراه ویدیو و لیست واژگان و اصطلاحات فارسی برای آموزش فارسی به غیر فارسی زبانان با داستان های ساده و آموزنده
داستان عقاب و کلاغ
عقاب بزرگ و نیرومندی بر روی کوه بلندی لانه داشت. او که گرسنه بود، از بالای لانه اش بره ای را دید و با سرعت به سوی بره به پایین پرواز کرد.
عقاب با چنگال های قدرتمند خود، بره را محکم گرفت و با خود به لانه اش در بالای کوه برد.
کلاغی از دور دید که عقاب چطور توانست بره را با چنگال های خود بگیرد و به لانه اش ببرد. کلاغ به قدرت و شکوه عقاب حسودیش شد و تصمیم گرفت او نیز مانند عقاب، قوی و بلندپرواز باشد.
کلاغ حسود، بال های کوچک خود را بر هم زد و منتظر شکار شد. او از بالای شاخه درختی، قوچ یا گوسفند بزرگی را دید و تصمیم گرفت که مانند عقاب آن قوچ را شکار کند.
کلاغ با سرعت تمام به سمت قوچ پرواز کرد و بر پشت آن فرود آمد. سپس تلاش کرد با چنگال های کوچک خود، قوچ را از روی زمین بلند کند و با خود ببرد.
ولی قوچ خیلی سنگین بود و کلاغ حتی نتوانست قوچ را تکان دهد. کلاغ نا امید شد و تصمیم گرفت که قوچ را رها کند و برود. ولی چنگال هایش در پشم قوچ گیر کرده بود. کلاغ هرچه پر و بال زد و تلاش کرد، نتوانست چنگال هایش را از لباس پشمی قوچ رها کند.
چوپان که این منظره را دید، به سمت کلاغ دوید و آن را گرفت. چوپان پرهای کلاغ را چید و کوتاه کرد تا دیگر نتواند پرواز کند و کلاغ را با خود به خانه برد.
وقتی به خانه رسید، بچه های چوپان از پدرشان پرسیدند: «بابا، این دیگه چه نوع پرنده ای هست؟»
چوپان در پاسخ گفت: »تا جایی که من می دونم، این یه کلاغه. ولی خیلی دوست داره که خودش رو عقاب بدونه و شما بهش بگین عقاب.«
داستان عقاب و کلاغ به زبان بیتا حریری اصل
ضرب المثل داستان
كلاغه میخواست راه رفتن كبک را یاد بگیرد، راه رفتن خودش را هم فراموش كرد.
معنی این ضرب المثل این است که تقلید کورکورانه از کسی ممکن است باعث شود اصل خود را فراموش کنیم و با خود بیگانه یا غریبه شویم.
به پرسش های زیر پاسخ دهید.
1- این داستان را به زبان خود تعریف کنید.
2- از این داستان چه درسی می گیرید؟
3- چرا کلاغ توی دردسر افتاد؟
4- چرا کلاغ تصمیم گرفت که از عقاب تقلید کند؟
از این داستان اید می گیریم که ما نباید از موفقیت دیگران حسادت کنیم. بهتر است روی خودمان تمرکز کنیم.
کلاغ توی دردسر افتاد چون که چنگال های کوتاهش در پشم قوچ گیر کرد و او نتوانست خود را رها کند.
کلاغ می خواست از عقاب تقلید کند چون که او به قدرت و نیروی عقاب خیلی حسادت می کرد.
آفرین المیرا. خیلی خوب و کامل به همه پرسش ها پاسخ دادی.
بازخورد مدرس فارسی
اید می گیریم = یاد می گیرم
ما نباید از موفقیت دیگران حسادت کنیم = ما نباید به موفقیت دیگران حسادت کنیم
از داستان کلاغ و عقاب این درس را میگیرم که ما نباید به قدرت و توانایی های دیگران حسودی کنیم
بله، درسته. در داستان کلاغ و عقاب، کلاغ خود را با عقاب مقایسه می کند و به همین خاطر، توی درد سر می افتد. حسودی کردن به دیگران به خاطر قدرت و توانایی آنها، کار اصلا خوبی نیست.
1. یک عقاب بود و یک حوان دید. یک کلاق حیادی کرد و می خواست همین حوان را می خواست. رفت به هوان که بگردش ولی خیلی سنگین بود.
2. همش نباید به دیگران نگاه بکنی
3. برا اینکه اون حیوان خیلی سنگین بود براهش
4. برا اینکه دید که بزرگ بود و خودش اون حیوان را می خواست بخره
1- حیوان- کلاغ
2- همه اش
3- آن حیوان برایش خیلی سنگین بود
4- کلاغ به قدرت عقاب حسودی کرد
به دیگران حساد نکن از خودت خوشحال باش
چون در پشم قوچ گیر کرده بود
چون عقاب خیلی قدرتمند و قویتر از کلاغ بود
به دیگران حسادت / حسودی نکن