آن ها باید به لاک پشت کمک می کردند. خرگوش گفت من تند می دوم و می توانم آدم ها را دنبالم جای دیگری ببرم.
آهو گفت: من هم لاک پشت را نجات می دهم.
کلاغ گفت: خرگوش هر جا که آدم ها به تو نزدیک شدند من قار قار می کنم با صدای من حواس آن ها پرت شده و تو جایی قایم بشو.
آن ها با کمک همدیگر از دست آدم ها فرار کردند. آن ها برای نهار زیر درخت جمع شدند و خیلی خوشحال بودند که همه با هم هستند.