داستان شیر و خرگوش باهوش برای آموزش فارسی به کودکان

داستان شیر و خرگوش باهوش برای آموزش فارسی به کودکان و نوجوانان غیر فارسی زبان با ویدیوی آموزشی و متن فارسی برای تمرین خواندن و نوشتن فارسی

داستان شیر و خرگوش باهوش

در زمان های خیلی دور، در جنگلی سرسبز و زیبا، حیوانات زیادی با هم زندگی می کردند. در این جنگل، شیر وحشی و نامهربانی بود که خیلی خودش را قوی می دانست.

شیر برای این که قدرت و زورش را به حیوانات دیگر نشان دهد هر روز چند حیوان را شکار می کرد. برای همین، همه حیوانات از شیر می ترسیدند. حیوانات می دانستند اگر شیر بدون دلیل آن ها را بکشد، حیوانات جنگل کم و کمتر شده و زندگی در جنگل برای همه سخت می شود.

یک روز، همه حیوانات دور هم جمع شدند تا درباره نجات جنگل از دست شیر فکری بکنند.

اول از همه، آهو گفت: «شیر خیلی وحشی شده، بدون این که گرسنه باشه به حیوانات حمله می کنه و همه را می کشه. من خیلی می ترسم».

فیل در جواب آهو گفت: «ما که زورمون به شیر نمی رسه. باید فکری بکنیم وگرنه هیچ حیوونی تو جنگل نمی مونه.»

روباه نگاهی به همه انداخت و گفت: «من یک فکری دارم؛ چطوره هر روز یکی از ما داوطلبانه خودش پیش شیر بره و غذای شیر بشه. اینطوری همه به خطر نمی افتند.»

همه حیوانات شروع به حرف زدن با همدیگر کردند و در آخر پیشنهاد روباه را قبول کردند. روباه پیش شیر رفت و به او گفت: «سلام بر سلطان جنگل، قربان ما حیوانات جنگل برای راحتی و احترام به شما تصمیم گرفتیم هر روز یکی داوطلبانه به عنوان غذا پیش شما بیایم تا شما برای شکار به زحمت نیفتید و هر روز غذای آماده داشته باشید.»

شیر از حرف های روباه خوشش آمد و گفت: «ها، ها، ها. پس هر روز صبح، غذای من را اینجا بفرستین. اگر گرسنه بمونم به جنگل میام و به هیچ کس رحم نمی کنم.»

از آن روز به بعد، هر روز یکی از حیوانات با پای خودش پیش شیر می رفت و غذای شیر بی رحم می شد.

روزها گذشت تا این که، نوبت خرگوش بود که غذای شیر شود. خرگوش باهوش، همان طور که از راه جنگل برای رفتن پیش شیر می گذشت با خود فکر می کرد که چطور می تواند خودش را نجات دهد. تا این که چاه آبی را دید و برای خوردن کمی آب، سر چاه رفت.

خرگوش وقتی در چاه نگاه کرد، عکس خود را در آب چاه بزرگتر دید. سنگ کوچکی در چاه انداخت و صدای بلندی از چاه شنیده شد. خرگوش با خوشحالی گفت: «فهمیدم! فهمیدم!»

خرگوش با سرعت پیش شیر رفت. وقتی آن جا رسید شیر خیلی عصبانی بود و با ناراحتی گفت: «تا به حال کجا بودی؟ تو خرگوش کوچولو من رو امروز گرسنه نگه داشتی. خیلی دیر کردی برای همین من با خوردن تو راضی نمی شم.»

خرگوش با صدای لرزان گفت: «جناب شیر، من را ببخشید. من سر راهم شیر دیگری را دیدم که از تو بزرگتر و قوی تر بود، من به زحمت از دستش فرار کردم. او به من گفت که می خواهد شما را بکشد و خودش سلطان جنگل شود. شما نباید اجازه دهید شیر دیگری به جز شما در این جنگل زندگی کند.»

شیر اخم کرد و از جایش بلند شد و گفت: «این شیر که می گویی کجاست؟ من به او نشان می دهم که چه کسی سلطان این جنگل است.»

خرگوش از شیر خواست که همراه او برود. خرگوش شیر را کنار چاه آب برد و به شیر گفت: «قربان، شیر بزرگ داخل این چاه است خودتان ببینید.»

شیر عصبانی نزدیک چاه رفت و در چاه نگاه کرد و گفت: «آهای من به تو نشان می دهم که چه کسی قوی تر و سلطان این جنگل است، تو می خواهی من را بکشی؟»

شیر عصبانی به داخل چاه پرید تا شیر غیر واقعی را بگیرد، که در چاه افتاد. چون شیر بزرگ بود نتوانست از چاه بیرون بیاید و در آب خفه شد.

خرگوش باهوش با خوشحالی به جنگل برگشت و همه حیوانات را خبر کرد. وقتی حیوانات ماجرا را فهمیدند برای خرگوش هورا کشیدند و آفرین گفتند. بعد از آن همه می توانستند بدون ترس و راحت زندگی کنند.

در این داستان خرگوش باهوش توانست شیر بزرگ و قوی را شکست بدهد چون از فکر و هوش خود موقع خطر استفاده کرد. بزرگ و قوی بودن به تنهایی خوب نیست و شیر که حیوانات دیگر را اذیت می کرد خیلی راحت در چاه خفه شد.

به پرسش های زیر پاسخ دهید.

1- چرا شیر برای حیوانات جنگل خطرناک بود؟

2- حیوانات برای نجات جنگل چه فکری کردند؟

3- خرگوش برای نجات خودش چه فکری کرد؟

4- چرا شیر از دست خرگوش عصبانی بود؟

5- چرا شیر داخل چاه افتاد؟

38 thoughts on “داستان شیر و خرگوش باهوش برای آموزش فارسی به کودکان”

    • کاملا درست است. در دنیای امروز، استفاده از هوش و عقل بسیار مهم تر از زور و بازو است، دقیقا همانطوری که خرگوش عمل کرد

    • بله، همینطور است. در این داستان، شیر خیلی بزرگ تر و قوی تر از خرگوش بود. ولی چون خرگوش باهوش تر از شیر بود، توانست شیر را شکست دهد و جان خود را نجات دهد

  1. ۱- .شیر برای حیوانات جنگل خطرناک بود برای اینکه شیر هر روز حیوانات را می خورد. حیوانات در ترس زندگی می کردند
    ۲- خرگوش باهوش در چاه نگاه کرد و عکس خود را دید، پس وقتی او به سمت شیر ​​رفت، بسیار دیر بود اما به شیر گفت که شیر بسیار قوی و بزرگی هست و
    .آن شیرمی خواهد او را بکشد
    ۳- وقتی خرگوش باهوش به سمت شیر راه می رفت، دایم به این فکر می کرد که چگونه خود را از شیر نجات دهد. وقتی راه می رفت چاهی را دید و در آن نگاه
    .کرد و عکس خود را دید. بعدن فکری کرد
    ۴- .شیر از دست خرگوش عصبانی بود برای اینکه او بسیار دیر آمده بود
    ۵- .شیر در چاه افتاد برای اینکه فکر می کرد یک شیر بسیار بزرگ و قوی در چاه بود

    • بسیار خوب و کامل نوشتید. آفرین بر شما
      تنها اشتباه نوشتاری شما، واژه “بعدن” هست که باید به این شکل نوشته بشه: بعدا
      در زبان فارسی، واژه های زیادی مثل بعدا هستند. مثلا: معمولا، غالبا، تقریبا، اصلا، اصولا، ترجیحا، عموما، کاملا، و غیره

  2. 1- شیر برای حیوانات جنگل خطرناک بود برای اینکه همیشه آنها را بی دلیل می کشت و به زودی حیوانات کمتر می شوند.

    2- حیوانات می خواستند هر روز یکی یکی به سراغ شیر بروند تا شیر بی دلیل آنها را شکار نکند و حیوانات خیلی سریع کم نشوند.

    3- خرگوش وقتی که رفتن به چاه عکس او را در آب دید و به این فکر افتاد که شیر فکر کند شیر دیگری می خواهد او را بکشد که باعث پریدن شیر در چاه شد.

    4- شیر از خرگوش عصبانی شد برای اینکه خرگوش دیر آمد

    5- شیر به دلیل اینکه فکر می کرد شیر دیگری در چاه است که می خواهد او را بکشد در چاه افتاد در چاه پرید.

    • بسیار خوب داستان را تعریف کردید و نکات مهم آن را در این دیدگاه نوشتید. اگر این کامنت یا دیدگاه خود را با کامنت های چند ماه پیش خود مقایسه کنید، متوجه می شوید که در طول این مدت، پیشرفت خیلی خوبی داشتید، و ما به شما به خاطر این پیشرفت، تبریک می گوییم

    • بله، آفرین. دقیقا همین طوره
      اون — بگیره
      او — بگیرد
      او تو چاه پرید تا شیر غیر واقعی را بگیرد
      از نظر سبک رسمی بودن و غیر رسمی بودن، بهتر است یکی از سبک ها را انتخاب کنید

  3. ۴. شیر از دست خرگوش عصبانی بود چون خرگوش به او گفت که یکی شیر بود که بزرکتر و قوی تر از او وجود دارد

    • یکی شیر بود که بزرکتر و قوی تر از او وجود دارد —> یک شیری بود / شیری بود که بزرگتر و قوی تر از او بود

    • به چاه اب شیر رو بیاورد و شیر تو چاه خفه بشین –> شیر را به سمت چاه آب بیاورد و شیر در داخل چاه آب، خفه بشود / خفه بشه

  4. ۲. حیوانات برای نجات جنگل فکری کردند که هر روز اونا به شیر یه حیوات رو بفرستند برای غذا. به دلیله این٫ شیر سیر باشد و نمی خواست حیوانات دیگه رو بخور

    • هر روز اونا یه حیوان به لونه شیر بفرستن
      به این دلیل
      تا اینکه شیر سیر بشه و دیگه نخواد حیوانات دیگه رو بخوره

  5. ۱. شیر برای حیوانات جنگل خطرناک بود چون او خیلی قدرت و نامهرنان بود و، به علاوه بر این، او حیوانات جنگل رو می خوردن

    • خیلی قدمتمند / قوی / نیرومند
      و علاوه بر این / به علاوه،
      او حیوانات جنگل رو می خورد
      simple past tense

Leave a Comment