داستان ناتمام: نور مرموز در کوچه‌های بارانی برای تمرین نوشتن

LELB Society: A Bilingual Academy of English & Persian Forums داستان گویی در فارسی – انجمن آموزش زبان فارسی داستان ناتمام: نور مرموز در کوچه‌های بارانی برای تمرین نوشتن

Viewing 2 reply threads
  • Author
    Posts
    • #129239

      داستان ناتمام نور مرموز در کوچه های بارانی برای تمرین نوشتن در زبان فارسی ویژه غیر فارسی زبانان با استفاده از فعالیت آموزشی داستان ناتمام

      درباره این فعالیت آموزشی

      لطفا با استفاده از قوه تخیل خود، داستان ناتمام زیر را تکمیل کنید و به پایان برسانید. نیاز نیست که داستان شما خیلی طولانی باشد.

      داستان ناتمام نور مرموز در کوچه های بارانی

      شب در کوچه‌های قدیمی شهر صدای باران می‌بارید و سارا زیر چتر کوچک خود قدم می‌زد. او همیشه عاشق باران بود و این شب هم از این قاعده مستثنی نبود. سارا به سمت خانه مادربزرگش می‌رفت، جایی که قرار بود پایان‌نامه‌ اش را آماده کند. مادربزرگش، با آن لبخند گرم و دست‌های مهربان، همیشه به او کمک می‌کرد تا آرامش پیدا کند و بهترین خود را به نمایش بگذارد. در مسیر، ناگهان یک نور درخشان از گوشه‌ای از کوچه به چشمش خورد و او را به خود جلب کرد. سارا با کنجکاوی به سمت نور رفت…

    • #129430
      elmira yazdanifar
      Participant

      سارا با کنجکاوی به سمت نور رفت و شگفت زده شد وقتی دید که یک دوچرخه سوار آنجا روی زمین افتاده بود، چراغ دوچرخه اش هنوز روشن بود. آن دوچرخه سوار با شادی گفت :«خدا را شکر شما آمدید، من با درخت تصادف کردم و پاام آنقدر درد می کند که من نمی تونم بلند شوم». سارا به سرعت به دوچرخه سوار بیچاره کمک کرد و آنها باهم به بیمارستان رفتند. در مسیر، زیاد صحبت می کردند و مشخص شد که آن دوچرخه سوار، به اسم پال، هم آن رشته ای را که سارا می خواند و او هم باید بود پایان نامه اش را آماده کند.‌ سارا و پال شماره همدیگر را بدل کردند و دوست های صمیمی شدند. آن روز بارانی آغاز دوستی شان شد.

    • #129433

      آفرین المیرا. خیلی خوب از خلاقیت خودتان استفاده کردید و این داستان ناتمام را به پایان رساندید. اصلا باور نمی کنم که این داستان را یک غیر فارسی زبان به این خوبی به پایان رسانده است.

      بازخورد مدرس زبان فارسی

      1. آن دوچرخه سوار، به اسم پال، هم آن رشته ای را که سارا می خواند = آن دوچرخه سوار، به اسم پال هم همان رشته دانشگاهی سارا را می خواند
      2. او هم باید بود پایان نامه اش را آماده کند = او هم باید پایان نامه اش را آماده می کرد / او هم می بایست پایان نامه اش را آماده می کرد
      3. سارا و پال شماره همدیگر را بدل کردند = سارا و پال شماره های همدیگر را رد و بدل کردند / سارا و پال به همدیگر شماره تلفن خود را دادند
Viewing 2 reply threads
  • You must be logged in to reply to this topic.