Forum Replies Created
-
Posts
-
روزی از روزها یک پسر کوچک به نام مکس یک نقشه مرموز را پیدا کرد. در ابتدا مکس نمی فهمید این نقشهاو را به کجا می رساند و آیا یک گنج آنجا پنهان شده است. ولی مکس تصمیم گرفت در یک ماجراجویی برود و او انتظار زیادی نداشت. مکس به یک جنگل زیبا و سرسبز رسید. سپس مکس یک پله بلند را دید و فکر کرد که گنج باید این طرف باشد. بالای پله ها در واقع گنج بزرگی بود. در نهایت مکس به گنج رسید و بسیار خوشحال شد.
اگر من امکان داشتم یک مهارت را فورا یاد بگیرم، دوختن و خیاطی کردن لباس را انتخاب می کردم. به نظر من این یک مهارت خیلی مفیدی است به خصوص برای من چون که من همیشه مجبورم لباس هایم را خیاطی کنم چون که قدم کوتاه است.
بنابراین، با این مهارت ممکن است لباس نو و مناسبی برای استایل خود را ایجاد کنیم/ بدوزیم. علاوه بر این، دوختن لباس یک فرم هنر است که با آن ما می توانیم ایده و احساسات خود را بیان کنیم. من این مهارت را انتخاب کردم چون که، برخلاف پرواز کردن یا تله پرت کردن، واقع بینانه است و در زندگی روزمره من مفید خواهد بود.
من چند خاطره های از شب چله از بچگی هایم دارم، حتی اگر مدت زیادی گزشت. ما همیشه با خانواده جمع می شدیم و با هم هندانه می خوردیم. به نظر من این یک جشن خیلی مهم است و من خیلی تحت تاثیر هستم که مردم ایرانی این سنت باستانی را هنوز حفظ می کنند. به نظر من بسیار مهم است که ما همیشه تلاش کنیم ریشه ها و فرهنگ باستان مان را نگه کنیم.
او نمی توانست از خواندن آن دست بکشد و شروع کرد به خواندن. بیتا به زودی دید که این زبان را نمی فهمد، ولی روی اولین صفحه کتاب به فارسی نوشته بود: «اگر می خواهی من را بفهمی، با من صحبت کن». در نتیجه بیتا به کتاب گفت: «سلام کتاب، به من توضیح بدهید شما درباره چه هستید؟». ناگهان متن کتاب به فارسی ترجمه شد. این یک کتاب درباره جادوی قدیمی بود که یک جامعه مخفی ایجاد کرد. برای بیتا خیلی جالب و غافلگیرکننده بود. سپس از کمی خواندن این کتاب، بیتا از آن پرسید :« جادوی شما خیلی قدرتمند است، ایا می‌توانید به من کمک کنید با پروژه تحقیقی من؟». در کتاب کل اطلاعات مفیدی برای پروژه بیتا ظاهر شد. بیتا با کمک کتاب جادویی بهترین نمره کلاس را به دست آورد.
سارا با کنجکاوی به سمت نور رفت و شگفت زده شد وقتی دید که یک دوچرخه سوار آنجا روی زمین افتاده بود، چراغ دوچرخه اش هنوز روشن بود. آن دوچرخه سوار با شادی گفت :«خدا را شکر شما آمدید، من با درخت تصادف کردم و پاام آنقدر درد می کند که من نمی تونم بلند شوم». سارا به سرعت به دوچرخه سوار بیچاره کمک کرد و آنها باهم به بیمارستان رفتند. در مسیر، زیاد صحبت می کردند و مشخص شد که آن دوچرخه سوار، به اسم پال، هم آن رشته ای را که سارا می خواند و او هم باید بود پایان نامه اش را آماده کند. سارا و پال شماره همدیگر را بدل کردند و دوست های صمیمی شدند. آن روز بارانی آغاز دوستی شان شد.
شبکه های اجتماعی در زندگی امروزی اهمیت بزرگی دارند. با تاثیر شبکه های اجتماعی ارتباطات بین انسان ها اوز می شود. بعضی ها به دلیل استفاده شبکه اجتماعی بیش از حد از شبکه های اجتماعی، سلامتی ذهنی شان را خسارت می زنند / آسیب می کنند.
از سوی دیگر، ما می توانیم با دوستان و خانواده ی که دور از ما زندگی می کنند، در تماس بمانیم. به نظر من، خیلی مهم است که یک تعادل پیدا کنیم تا اینستاگرام و غیره برای ما مفید باشد.
برای افزایش انگیزه آموزان یک برنامه ارائه می کنم. اول از همه، یک برنامه آموزشی شخصی باید برای هر آموزگار ایجاد شود. هر نفر باید هدف های (اهداف؟) واقع بینانه ای داشته باشد برای اینکه بتواند موفق شود و بنابر این انگیزه اش بیشتر شود. به علاوه این، معلم ها می توانند کلاس های خود را بیشتر شبیه بازی کنند، برای اینکه بچه ها علاقه به شرکت کردن در کلاس داشتند.