داستان قدر آسایش برای آموزش آنلاین زبان فارسی در کلاسهای آنلاین فارسی
داستان قدر آسایش داستان قدر آسایش روزی، روزگاری، پادشاهی برای سفری تفریحی، به دریاچه ای عظیم رفت. او روی عرشه ی کشتی نشسته بود و محو زیبایی طبیعت شده بود. تصویر آسمان روی آب درخشان دریاچه افتاده بود و نور خورشید به آن زیبایی دوچندان می داد. آب آن آنقدر زلال و پاکیزه بود که…